دریغ و درد که دردم بسى فراوان است
و سوز فصل جدایى به سینه پنهان است
دلم ز تیغ جدایى چون جام پرخون است
کجاست آنکه دلم را شفا و درمان است
چگونه بار فراقش به دوش جان گیرم
کسى که لطف نگاهش شبیه باران است
شب فراق و جدایى چه تیره و تار است
کجاست آنکه شبم را چو ماه تابان است
تو روح سبز بهارى، بهشت رضوانى
بهار، بىگل رویت همان زمستان است
تو اى فروغ هدایت، بگو کجا هستى
بیا که ابر نگاه من اشکباران است
شهرستان صومعهسرا ـ محمود اصلاحى
انتهای پیام