افسار چارپایش را به درختی تنومند که همان نزدیکی است میبندد تا خورجینش را بردارد و راهی خانه آقا شود. از راه دوری آمده و حالا خدا خدا میکند ایشان در منزل باشند. به درب خانه که میرسد، با عالمی روحانی رو به رو میشود که قصد خروج از خانه را دارد. سلام میدهد و میپرسد: «آقا تشریف دارند؟»
- «بله، ولی اگر کاری داری، برو و فردا بازگرد.»
- «اما من از راه دوری آمدهام.»
- «خوب، بیا امشب را مهمان من باش تا بلکه حال آقا کمی بهتر شود.»
- «بلا به دور، کسالتی دارند؟»
- «کسالت جسمی نه، اما روحی چرا!»
- «چیزی شده؟»
- «بیا برویم تا برایت بگویم.»
- «راضی به زحمت شما نیستم.»
- «چه زحمتی، مهمان حبیب خداست.»
- «خوب همینطور که میرویم، بفرمایید چه شده.»
- «جانم برایت بگوید، آقا دیروز موقع برگشتن به خانه چند نفر را با سر وضعی نامناسب سوار بر درشکه میبینند. از اطرافیان میپرسند: اینها که هستند؟ میگویند: سفیر و کاردار سفارت روس در ایران! 3
آقا با شنیدن این خبر به شدت برآشفته میشوند و میگویند: « کجا رفته غیرت مسلمانی ما، که دشمن خارجی میتواند اینطور راحت و آزاد در کشور اسلامی اینطرف و آنطرف برود!؟»
- «پس ماجرا این است!»
- «بله، شنیدهام که آقا سه روز است از فرط ناراحتی لب به غذا هم نزده.» .4و5
...................................................................................
1. آیةاللهالعظمی سیدعبدالحسین لاری قدسسره
2. لار
3. در آنزمان روسیه مثل انگلستان دشمن و اشغالگر ایران بود.
4. راوی: دکتر سید محمدتقی آیتاللهی (از نوادگان آیةالله لاری)
5.آیةالله لاری با مشاهده سستی حکومت مرکزی در مبارزه با متجاوزان، خود دست به کار شد و در منطقه لارستان حکومت اسلامی تشکیل داد که یکی از اقدامات آن، چاپ تمبر با عنوان "پست ملت اسلام" بود.
بیژن شهرامی
Normal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA