۵ راهکار برای حفظ جوان و نوجوان دشمن از چه راههایی برای انحراف جوانان ورود میکند؟
یکی از مهمترین اهداف فرهنگ، هویتبخشی است که اگر این فرهنگ بهدرستی و بر اساس آموزههای دینی که برخاسته از فطرت انسان است، تبیین گردد، میتواند هویت دینی را برای افراد شکلدهی یا تثبیت کند. زمانی که این مهم رقم خورد، دیگر تهاجمات فرهنگی بیاثر شده و انسان و جامعه در آرامش و در مسیر تعالی قرار میگیرد. امروز شاهدیم که غرب دنبال ایجاد هویتی است که نتیجه آن، افزایش خودکشی است. آنها میخواهند به هویت ملی خود اهمیت دهند؛ ولی هرچه جلوتر میروند، اوضاع بدتر میشود، خانوادهها از هم میپاشد، خودکشیها زیاد میشود، افسردگی رواج مییابد و...؛ چراکه انسان از هویت فطری خود فاصله گرفته است. رسانه رسمی حوزه، برای بررسی این موضوع و تبیین اهمیت آن، گفتوگویی با حجتالاسلام والمسلمین علیمحمد باقی، استاد حوزه و دانشگاه و پژوهشگر دینی داشته که تقدیم میگردد.

تعریف هویت
هویت بهمعنای چیستی و اینکه «من چه کسی هستم» میباشد؛ بهتعبیر کاملتر، مجموعهای از نگرشها و روحیات فردی و آنچه را که انسان را از بقیه افراد متمایز میکند، هویت مینامند.
هویت، انسان را از گروههای مختلف ملی و مذهبی جدا میکند و میتوان گفت: هویت تعریفی است که انسان از خود و وجود خود داشته باشد؛ اینکه «من چیستم؟»، «چه میخواهم؟» و... را پاسخ میدهد، ابعاد شخصیتی شخص را جانبخشی میکند، بین آنها هماهنگی ایجاد میکند و شخص را در آن تعریف میکند.
آنچه هویت را میسازد و انسان را از بقیه افراد متمایز میکند، فرهنگ است که مجموعهای با ارکان مختلف است که سهرکن اصلی آن، ارزشها، هنجارها و نمادهای فرهنگی است.

اصول و عوامل مؤثر بر هویت
ارزشها، باورهای ریشهداری هستند که در یک قوم و گروه وجود دارد؛ ارزشها باورهایی هستند که در تعبیر دینی به «هستها» و «نیستها» گفته میشود. ارزشها اصول دین هستند. مفاهیم کلی دینی که هست و نیستها در آن تعریف میشود؛ البته ممکن هست در ادیان دیگر، این اصول متفاوت باشد. این ارزشها، در یک ملت ریشهدار و عمیق هستند و تغییر آن، به این سادگی امکانپذیر نیست.
اگر شما با یک جوان دارای فرهنگ برخورد داشته باشید، فرهنگ او بهمیزان سن و سال او نیست؛ بلکه ممکن است، بیش از هزارسال عمر آن فرهنگ باشد و ارزشها در باورهای او رسوخ یافته و هویت او را اینطور شکل داده است.
رکن دیگر فرهنگ، هنجارهای فرهنگی است. هنجارها، رفتارهای مورد قبول در یک فرهنگ است که این رفتارها، گاهی اوقات، رفتارهای ملی و گاهی رفتارهای دینی است که به آن فروع دین میگوییم.
جوان مسلمان ما این رفتارها را در نهادهای خود دارد و البته اینها به قوت ارزشها نیستند. رفتار مورد قبول هست؛ ولی مانند ارزشها دارای ریشه و عمق نیست.
رکن سوم فرهنگ، اموری است که در فرهنگ قابل لمس است که به اینها نمادهای فرهنگی میگویند که در فرهنگ دینی، همان شعائر است که توسط حواس پنجگانه قابل درک است.
این نمادها جایگاهش در حوزه هویتسازی نقش پررنگ و کارآمدی است؛ مثلاً اگر دشمن بخواهد به فرهنگ ما حمله کند، این تهاجم فرهنگی را با ارزشها شروع نمیکند؛ چون ارزش، باور ریشهدار و عمیقی است که نمیتوان بهسادگی به آن هجمه آورد و انسان را از ارزش بیگانه ساخت.

دشمن برای آسیب رساندن به فرهنگ، با لایههای مختلفی در تقابل است
اگر دشمن بخواهد کاری انجام دهد، در ابتدا به سراغ نمادها میرود و روز اول به جوان نمیگوید، خدا یا امام حسین(ع) نباشد یا معادی وجود ندارد؛ چراکه ارزش دینی هستند. دشمن اگر بخواهد کار کند، سراغ هنجارها هم نمیرود، چراکه هنجار رفتارهای قابل قبول است و نمیتواند بگوید، نماز نخوان و یا به زیارت نرو و... .
هجمه دشمنان به نمادهاست که پشتوانه فرهنگی در جامعه را کمرنگ نماید. اگر نمادهای فرهنگی ضربه بخورد، هنجارهای فرهنگی مورد تخریب قرار میگیرد و اگر هنجارها خراب شود، ارزشها خراب میشود. نمادها جلودار فرهنگ هستند که اگر این قسمت را از بین ببرند، میتوانند به فرهنگ نیز آسیب وارد برسانند.
برای هویتسازی، باید نمادهای فرهنگی تثبیت شود که اگر این اتفاق بیفتد، هنجارها تثبیت میشود و اگر هنجارها تثبیت شود، ارزشها تثبیت میشود.
دستهبندی خوبی درباره فرهنگ گفته شد؛ درباره نمادهای فرهنگی که جلودار فرهنگ است، بیشتر توضیح دهید.
اگر بخواهیم برای نمادهای فرهنگی مثال هایی بیاوریم، باید بگوییم که شکل ظاهری مسجد، نماد فرهنگی است. قرآن خود ارزش است، قرآن خواندن هنجار است و آن صوت قرآن نماد است. کعبه نماد است، صفا و مروه نماد است، پرچم هر کشوری نماد است و آن علامتهایی که شرکتهای تجاری برای خود انتخاب میکنند، همه نماد است.
زبان فارسی نماد فرهنگ ایرانی است که خیلی مهم است. این نمادهای دینی در قرآن تأکید شده است که حفظ شود که در آیه ۳۲ سوره حج میخوانیم: «وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَی الْقُلُوبِ». گفته شده که نماز به جماعت خوانده شود؛ چراکه شکل جماعت که نمود مییابد، نماد وحدت است. از سوی دیگر گفته شده است که از نمادهای غربی استفاده نشود. گفته شده که تشبه به لباس کفار، حرام است. صلوات بلند، نماد است.

هویت، دستوری نیست
هویتها، دستوری نیست که آموزش داده شود؛ البته نه به این معنی که گفته نمیشود. خداوند که میخواهد انسان را هویت دینی ببخشد، انسان را وارد دنیایی میکند که به هرچه نگاه میکند، خدا را ببیند و تمام ذرات عالم نماد خداوند میشوند.
وقتی ما به این نمادها نگاه کردیم و خدا را دیدیم، کمکم رفتارهای دینی را قبول میکنیم و اگر رفتارهای دینی داشته باشیم، ارزشهای دینی را قبول میکنیم. در هویتسازی، باید دقت داشته باشیم که هویت جوان در اینها حل شود. اینکه گفته میشود، پرچم امام حسین(ع) را برافراشته سازید، از این جهت است.

انسان باید به هویت فطری خود بازگردد
بیان این نکته ضروری است که ما در هویت دینی، تعصب نداریم؛ چراکه هویت دینی، در فطرت انسان نهادینه شده و ما افراد را به سمت همان هویت فطری خود باز میگردانیم و از بیهویتی نجات میدهیم. امروز شاهدیم که غرب دنبال ایجاد هویت است که نتیجه آن، افزایش خودکشی شده است. آنها به دنبال کارکردن هستند و میخواهند، هویت ملی خود را اهمیت دهند؛ ولی هرچه جلوتر میروند، اوضاع بدتر میشود، خانوادهها از هم میپاشد، خودکشیها زیاد میشود، افسردگی رواج مییابد و...؛ چراکه انسان از هویت فطری خود فاصله گرفته است.
نمادها باید ترویج شود؛ بهویژه در خانوادهها و خانهها که نسبت به این موضوع اهمیت ویژهای داده شود و فرزندانمان در مجامع دینی رفت و آمد کنند. صوت قرآن در خانه شنیده شود؛ باید به شعائر توجه شود تا هویت دینی کودکان شکل گیرد و بیهویتی از بین برود.
برای ورود به این بحث، باید گفت که ارکانی در عرصه تربیت فرهنگی وجود دارد که اگر بخواهیم، فرهنگی را القا کنیم و جوان آن را بپذیرد، باید به این ارکان توجه کنیم؛ ما زمانی که به این ارکان اهتمام داشته باشیم، تربیت دینی که تربیت هویتساز است، رقم میخورد.

رکن اول: اقتدار مربی
رکن اول در بحث تربیت دینی این است که مربی باید مقتدر باشد و عوامل اقتدار برای آن نوجوان و جوان نمود داشته باشد. اگر دقت کنیم، ملاحظه میکنیم که افرادی که در عرصه ورزشی، نظامی، مبارزات و...، بهعنوان قهرمان برای جوان و نوجوان شناخته میشود، برای آنها الگو میشود و در اینجا، از عوامل هویتساز میشود؛ کسی که مقتدر است، این شخص قابلیت اعتماد و الگو قرارگرفتن را دارد.
شخصیتهای دینی و سیاسی عوامل مهمی در این عرصه هستند. دین و ریاست اقتدارزاست و دانشمندان نیز از نمونههای مقتدر هستند؛ ورزشکاران، هنرمندان، سلبریتیها و ثروتمندان همه در این جایگاه قرار دارند و میتوانند، در نقش الگویی برای جوان ما قرار گیرد.
از این جهت است که پدر و مادر باید در خانواده مقتدر باشند تا کودکان و نوجوانان، آنها را بهعنوان تکیهگاه بدانند؛ البته منظور از اقتدار، غرور و یا فریادزدن نیست؛ بلکه قابل اعتمادبودن است؛ مغروربودن، خلف وعده، تنبیه و... اقتدار را تحت تأثیر قرار میدهد.
کسانی که احساس ضعف مالی میکنند، اقتدارشان تحت تأثیر ضعفشان قرار میگیرد. پدر و مادر نباید در خانه از فقر بگویند. فقر معنوی نیز در این عرصه بسیار تأثیرگذار است. پدر و مادر باید خود را نسبت به عوامل دینی و اعتقادی، مقید بدانند و خود را از نظر علمی غنی سازند.

رکن دوم: کرامت
رکن بعدی در این عرصه، کرامت است. کرامت مربوط به متربی است؛ همانطور که در آیه ۷۰ سوره اسراء آمده است: [لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِیآدَمَ]؛ ما به شما کرامت دادیم. شناخت شخص، حقیقت را برای او بیان میکند. انسان دارای هویت انسانی و حیوانی است که آنچه میان این دو را فاصله میاندازد، ارتباط او با خداوند است. حمد خداوند به انسان هویت انسانی میدهد. ما باید ویژگیها و شناسنامه خود را بفهمیم. اگر جوانی بداند که از کجا آمده و به کجا خواهد رفت، مسیر درست را طی خواهد کرد. امام علی(ع) عالیترین علم را شناخت خود انسان میداند؛ چراکه شناخت خود، موجب شناخته آفرینش و خداوند میشود.
قرآن میفرماید: [لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ] (سوره تین، آیه ۴)، [وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا] (بقره، آیه ۳۱)، [نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی] (سوره ص، آیه ۷۲) و...، همگی نشاندهنده کرامت انسان است که انسان با این نگاه، شأن و جایگاه خود را حفظ میکند.
والدین باید در صحبتکردن با فرزندان خود با کرامت و عزتدهی به جایگاه و شخصیت آنها تعامل داشته باشند که با توجه به این مهم، میتوانند نقش اساسی در عرصه تربیت دینی ایفا نمایند. اینکه ما به فرزندان خود اعتماد داشته باشیم، آنها را بزرگ ببینیم و آنها را با القاب شایسته صدا کنیم، موجب کرامتبخشیدن به آنها میشود و توهین به شخصیت او که موجب تخریب او میشود و او را کوچک میشمارد، نقش بهسزایی در شخصیت دینی و تربیت دینی او دارد.
نباید به نوجوان و جوان توهین کرد. ظاهر و شخصیت و جایگاه او نباید به تمسخر گرفته شود. معمولاً بیشتر بزهکاران را افرادی تشکیل میدهند که در زندگی خود، بهویژه در خانواده تحقیر شدهاند؛ برچسبزدن به افراد و دادن نسبتهای اشتباه به آنها، موجب جهتدهی شخصیتی آنها میگردد.
اینکه به نوجوان و جوان گفته شود: تو نمیتوانی، تو بد هستی و...، نقش زیادی در تخریب تربیت دینی او دارد.

رکن سوم: محبت
رکن بعدی محبت است که پل ارتباطی بین پدر و مادر و فرزند و مربی و متربی میباشد. انبیای الهی(ع) وقتی میخواستند مردم را تربیت کنند، حتی اگر اعمال اشتباه و معصیت انجام میدادند، محبت خود را از آنها دریغ نمیکردند و صرفاً از اعمال آنها اعلام برائت میکردند، نه از خود آنها.
والدین نباید محبت خود را از فرزندانشان دریغ کنند. باید او را عزیز بدارند. کودکان ما باید نسبت به این مهم مطمئن باشند و بدانند که مورد محبت بیدریغ والدین قرار دارند.
همه ما نسبت به فرزندانمان محبت داریم؛ ولی در بیان این محبت، برخی ضعیف هستند و این مسأله موجب میشود که کودکان ما نسبت به آن بیاطلاع باشند. فرزندی که نسبت به محبت والدین خود مطمئن باشد، احساس اقتدار و غرور میکند و نسبت به مهمبودنش در بین والدین خرسند است.

رکن چهارم: شناساندن افراد نسبت به جایگاهشان
موضوع دیگر در عرصه تربیت دینی و هویتبخشی دینی به فرزندان، شناساندن فرزندان و جایگاهشان به خودشان است. قرآن میگوید که به سراغ طاغوت نروید و نابههنجار نباشید. اینها موجب میشود، انسان از هویت خود دور شود.

رکن پنجم: توجهدادن افراد به نعمتهای الهی
موضوع دیگر، توجه به نعمتهای الهی است. اگر نعمتهای الهی مرتب برای جوان گفته شود و اعلام شود، لطف خداوند به انسان را یادآور گردد، احساس آرامش را به فرزند ما و جوان ما به ارمغان میآورد و هویت دینی را در او تقویت میکند.
یکی از عواملی که جوانان ما را به انحراف میکشاند، این است که از آرامش دور شدهاند و با توجه به اینکه این آرامش را در فرهنگ دینی که برایشان عرضه شده است، پیدا نکردهاند، به سراغ فرهنگهای اشتباه میروند.
معلمان ما در مدرسه و اساتید دانشگاه، باید مرتباً از نعمتهای الهی سخن بگویند تا متربیان آنها احساس آرامش کنند.
ارتباط با خداوند در قالب نماز باید پررنگ شود؛ مهمترین عامل از هویتیابی فروع دین ما، نماز است که غفلت را از انسان دور میکند و بیهویتی را از بین میبرد. افرادی که دچار بیهویتی میشوند، مبدأ و معاد را فراموش میکنند؛ از اینرو گرفتار پوچی میشوند، نماز مبدأ را به معاد متصل میکند و ناخودآگاه انسان را به حقیقت میرساند.