«هویت ملی»، «هویت اسلامی» و «هویت انقلابی»
دکتر محمدحسن رجبی دوانی در گفتوگو با هفته نامه افق حوزه به بررسی «هویت ملی»، «هویت اسلامی» و «هویت انقلابی» پرداختهاند که مشروح آن را در متن پیش رو میخوانید
◦ یکی از ارکان مشروعیتزایی رژیم پهلوی، احیای «باستانگرایی» و ساخت یک هویت ملیِ متکی بر ایران پیش از اسلام بود. با نگاهی به تاریخ آن دوره، به نظر شما چرا پروژه هویتسازی در نهایت با شکست مواجه شد و نتوانست در برابر گفتمان انقلابیون که ترکیبی از "اسلامیت" و "عدالتخواهی" بود، مقاومت کند؟ آیا این شکست، ذاتاً به دلیل متکی بودن بر "ملیگرایی صرف" بود؟
پاسخ به این پرسش نیاز به مقدمه کوتاهی دارد. اصولاً طرح خاورمیانه جدید که پس از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی توسط انگلیس و فرانسه و با همکاری - و بهتر است گفته شود با هدایت «سازمان جهانی صهیونیسم» طراحی شد - ایجاد کشورهای جدید و تغییر رژیمهای وابسته در منطقه با گرایشهای ناسیونالیستی افراطی و باستانگرایی و اسلامزدایی از تاریخ و فرهنگ و جوامع اسلامی بود تا به آن وسیله، تعلقات اسلامی و اشتراکات فرهنگی آنها که مبتنی بر اسلام بود از میان برود و هویت جدیدی براساس باستان-گرایی و تجددخواهی (غربگرایی) جایگزین آن گردد تا از سرنوشت شومی که از سوی استکبار جهانی برای هر یک از آنها رقم خواهد خورد، جوامع اسلامی از سوی خود همدردی و همکاری نشان ندهند و بدین ترتیب حاشیۀ امنی برای «میهن ملی یهود» (دولت آیندۀ اسرائیل) در سرزمین فلسطین که در «اعلامیه بالفور» در سال 1917 بدان تصریح شده بود، فراهم گردد. رژیم پهلوی براساس این طرح انگلیسی - صهیونیستی با کودتا بر سر کار آمد و کوشید تا همان طرح کلان را با تبدیل هویت اسلامی به هویت باستانی، با تبلیغات فراوان و مشت آهنین اجرا کند، اما این طرح پس از عزل رضاخان، به سبب فضای سیاسی جدیدی که در جریان جنگ دوم جهانی و پس از آن به وجود آمد، ظاهراً به کناری نهاده شد؛ ولی پس از کودتای 1332 و تثبیت پایههای رژیم محمدرضاشاه، همچنان ادامه یافت که برگزاری «جشن دوهزار و پانصدمین سال شاهنشاهی» و تغییر تقویم هجری شمسی به «تقویم شاهنشاهی» از آن جمله است.
در کنار سیاست رسمیِ اسلامزدایی و باستانگراییِ رژیم پهلوی، جریانهای غیررسمی چپگرایی، ناسیونالیستی، لیبرالیستی و حتی برخی جریانهای پاکسازی و اصلاح دینی و فرقههای منحرف استعماری همچون بهائیت، در جهت تضعیف باورها و ارزشهای اسلامی در جامعه همچنان آزادانه فعالیت میکردند. اما به موازات آن، بخش قابل توجهی از جریان مذهبی چه در حوزه و چه بیرون از حوزه، درصدد بازسازی و نوسازیِ اندیشه، سازمان و تشکیلات دینی برآمدند تا نسل جوان و تحصیلکرده را که بر اثر تبلیغات جریانهای فوق، از باورها و ارزشهای اسلامی رویگردان شده بودند، بار دیگر به دامن اسلام بازگردانند و هویت دینی و میراث گرانقدر هزار و سیصد سالهشان را که در اعماق تاریخ و فرهنگ و ایمان و زندگی مردم کشور جریان داشت، احیاء نمایند؛ زیرا به خوبی میدانستند که این جریاناتِ ساخته و پرداخته، هیچکدام ریشه در تاریخ و فرهنگ جامعه ندارند و در صورت معرفی و ارائۀ درست مبانی اعتقادی و ارزشهای اسلامی، خیل عظیمی از پیروان جریانات فوق با آغوش باز، هویت و میراث گرانبهای اسلامی را پذیرا خواهند شد. در این تلاش عظیم، گروه کثیری از اندیشمندان اسلامی شرکت داشتند که تنها به نام چند تن از آنها اشاره میشود: علامه طباطبایی، آیتالله طالقانی، شهید استاد مطهری، مهندس مهدی بازرگان و دکتر علی شریعتی. تلاش فراوان آنها از سال 1320 تا 1357 در حوزه و دانشگاه و در میان سایر طبقات جامعه که به صورت سخنرانی یا کتاب منتشر می-شد، موجب اقبال اکثریت قریب به اتفاق آحاد جامعه به ایدئولوژی و ارزشهای اسلامی گردید و سایر جریانات غیراسلامی و حتی ضداسلامی، از جمله ایدئولوژی شبهمدرنیستی رژیم شاه که مبتنی بر سه پایۀ اسلامزدایی، باستانگرایی، و تجددخواهی (غربگرایی) بود، به حاشیه رانده شدند و یا از جامعه رخت بربستند.
◦ برخی منتقدان میگویند: حرکت کنونی به سمت این نمادها، "بازگشت به راه رفته و شکستخوردۀ رژیم پهلوی" است و معتقدند این حرکت، نشاندهنده «ضعف پروژه هویتسازی اسلامی» در جمهوری اسلامی است؛
به این معنا که وقتی حاکمیت نتوانست یا نمیتواند جامعه را صرفاً حول هویت اسلامی و آرمانهای فراملیِ انقلاب یکپارچه کند، مجبور شده به سراغ همان ابزار هویتساز رژیم پیشین، یعنی «ملیگرایی باستانگرا» برود. آیا این تحلیل را تأیید میکنید و شباهتهای بنیادین بین این دو پروژه (در دوره پهلوی و امروز) میبینید؟ یا اساساً اهداف، بستر تاریخی و بازیگرانِ آن را متفاوت میدانید؟ چه تفاوت ماهوی بین این ملیگرایی و ملیگرایی دوره پهلوی وجود دارد؟هویت ملی و میراث فرهنگی و تجربیات تاریخی گذشتۀ ما متشکل از مؤلفههای گوناگون بوده و جریانی پیوسته در طول تاریخ از گذشته تا کنون است که روح و جوهر این هویت و میراث - برخلاف بسیاری از فرهنگها و تمدنهای باستانی - دینی و توحیدی است. زیباییها و زشتیها، کامیابیها و ناکامیها، خدمتها و خیانتها، شادمانیها و رنجها، ... بخشی از واقعیت تاریخی گذشته و امروز ماست و نمیتوان به سلیقۀ خود برخی را از حافظۀ تاریخی مردم زدود و برخی را بدون جهت و خواست و میل و ارادۀ آنها افزود و یا بزرگنمایی یا کوچکنمایی کرد. شاید بتوان با تبلیغات دروغین و تحریفات، و به مدد سرنیزه، یکچند حقیقتی را وارونه نشان داد، اما تجربه نشان داده که مردم دانا و هوشمند و باتجربۀ ایران، حقیقت را از ورای تبلیغات و پس از رفع تهدید سرنیزه، بازشناختهاند و دروغها و تحریفات را برملا نمودهاند.
دادگری انوشیروان و اندرزهای حکیمانۀ وزیر دانشمندش بزرگمهر (بوذرجمهر) حکیم، زبانزد شعرا، ادبا و مورخان ایرانی بوده است تا جایی که دربارۀ دادگری وی روایتی منسوب به پیامبر اکرم(ص) برساختهاند که بسیاری بدان استناد کردهاند و از افتخارات فرهنگی ایرانیان به شمار میرود. همچنین منشور کوروش و آزادی اسرای بابل که در دو سده اخیر توسط ایرانشناسان اروپایی بازنمایی شده - در صورت صحت تاریخی - و نیز مقاومت آریوبرزن در غرب کشور در برابر سپاه اسکندر مقدونی، جزو افتخارات ملی ماست؛ چنان که آیینهای باستانی «نوروز» و «شب یلدا» از هزارههای گذشته تا کنون و در فراز و فرودهای تاریخ، از سوی عموم مردم ایران و بسیاری از ملل منطقه، جشن ملی قلمداد شده است. همینطور نیز شجاعت، عدالت، پارسایی، و حکومتداری امیرالمؤمنین(ع) ضربالمثل مردم ایران بوده، و مظلومیت و شهادت جانگداز امام حسین(ع) و یاران باوفایش در روز عاشورا، عزای ملی شیعیان و بسیاری از اهلسنت و حتی پیروان سایر ادیان ساکن این سرزمین بوده است. به همین ترتیب، نیمه شعبان هم در طول صدها سال جشن مذهبی اکثریت مردم ایران و همه شیعیان جهان بوده است.
از سوی دیگر، حملات اسکندر به ایران - که ایرانیان باستان او را «گجستک» (ملعون) مینامیدند - و نیز حملات ویرانگرانه چنگیز و تیمور در قرون گذشته و تهاجمات نظامی روسیه و انگلیس به ایران در دوره قاجار و حمله انگلیس و اتحاد شوروی در سوم شهریور 1320به کشور و فرار فضاحتبار سران ارتش و عدم کوچکترین مقاومت در برابر متجاوزان، و نیز تحمیل جنگ هشت ساله و حمله غافلگیرانه و جنایتکارانۀ اخیر امریکا و اسرائیل به ایران، جزو صحنههای غمانگیز و اندوهبار ملت ایران است که از حافظه تاریخیشان هرگز زدوده نخواهد شد.
چنان که گفته شد، هیچ حاکمیت و نظام سیاسی در ایران نتوانسته و نخواهد توانست که این سنتها و آیینهای ملی و مذهبی را که در طول قرنها در خاطرۀ جمعی مردم ایران بوده و با آن زیستهاند و جزو جداییناپذیر هویت و میراث فرهنگی آنها بوده است از آنان سلب کند. پس از انقلاب اسلامی، یکچند فرهنگ و مآثر ایران باستان به سبب استفادۀ ابزاری رژیم پهلوی از آن در جهت هویتسازی مورد نظر خود، مورد کمتوجهی و بی-مهری قرار گرفت، که این نگرش در واقع واکنشی به سیاست فرهنگی رژیم پهلوی بود. همین امر، دستمایه مناسبی برای مخالفان انقلاب گردید تا از یک سو در داخل و خارج از کشور، نظام جمهوری اسلامی را نظامی ارتجاعی و مخالف پیشرفت و سنن باستانی معرفی نمایند، و از سوی دیگر با تشبث به مواریث فرهنگی و تمدنی ایران باستان، خود را متولی آن نشان داده و هویت جدیدی مرکب از مؤلفههای فرهنگی پیش از اسلام را در مقابل هویت اسلامی و انقلابی نظام جمهوری اسلامی قرار دهند. به بیان دیگر، این اقدام، تلاشی برای دوپاره کردن هویت و فرهنگ و مآثر ملی و بازپروری هویت دوره رضاخانی بود که هدف اصلی آن، ایجاد بستر فرهنگی در جامعه، به منظور احیای رژیم سلطنتی بوده که همچنان ادامه دارد.
پس از فروکش کردن التهابات و شور انقلابی سالهای نخست انقلاب و به ویژه بعد از پایان جنگ تحمیلی، مسئولان فرهنگی جمهوری اسلامی بتدریج نگاه واقعبینانهتری به فرهنگ و مآثر تمدنی ایران باستان نمودند که در این زمینه رهبر معظم انقلاب، پیشگام بود و به تبع آن، سیاستگزاران و مسئولان فرهنگی کشور نیز همین نگرش را کم و بیش، در پیش گرفتند. نمونه اخیر آن، سفارش ایشان به مداح مشهور کشور در ایام محرم سال جاری به حاج محمود کریمی بود که سرود دلنشین «ای ایران» را که با مضامین اسلامی آمیخته شده بود، نوحهسرایی کند که بازتاب بسیار مثبتی در جامعه داشت.
این موارد موجب خشم و خلع سلاح مخالفان و دشمنان انقلاب میگردید، از اینرو برای خنثی ساختن آن و القای دوپارگی هویتی و فرهنگی، نظریهپردازیها و تحلیلهای سیاسی را که در مراکز فرهنگی و سیاسی صهیونیستی ساخته و پرداخته میشود، از طریق رسانههای وابستۀ خود اشاعه میدهند که برخی از رسانههای داخلی نیز دانسته و نادانسته در همان مسیر گام برمیدارند که نمونه بارز آن، همین موردی است که به آن اشاره کردید.
این نظریهپردازیها و تحلیلها گاه از منظر و ذائقۀ فرهنگی و ادبیات به اصطلاح موافقان و دلسوزان نظام است، و گاه از منظر و ذائقۀ و ادبیات مخالفان نظام صورت میگیرد؛ ولی جای هیچگونه شک و شبههای نیست که از سوی محافل صهیونیستی تولید میشود و در رسانههای مکتوب و شبکههای مجازی به صورت اخبار، اطلاعات، و تحلیلهای گوناگونِ تاریخی، دینی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی و حتی امنیتی به وفور انتشار مییابد و با کمال تأسف عموماً برای خوانندگان و حتی بسیاری از پژوهشگران کنجکاو، فرصت لازم و امکان سنجشِ درستی و نادرستی آنها میسر نیست و لذا آنها را به عنوان «واقعیتهای ناگفته»، دهان به دهان در محافل خصوصی و عمومی بازنشر میدهند. این گونه اخبار و اطلاعات و تحلیلها که با گزینش هدفمندِ برخی اخبار و اطلاعات و بزرگنمایی برخی از مطالب دلخواه و یا کوچکنمایی و تشکیک و سکوت و تحریف مطالبی که مخالف نظر رسانههای رسمی و شبکههای مجازی است، موجب گردیده که بتدریج ، ذائقۀ سیاسی و فرهنگی بسیاری از کاربران، نادانسته تغییر کند و آنها را دچار «توهم دانش و تحلیل و نظریهپردازی» نماید و اخبار و اطلاعات را از همان منظر و عینک، تحلیل و تفسیر کنند.
جوهر اصلی هویت ملی ما، اسلامیت است؛ و به عبارت دیگر، هویت ملی و اسلامی ما در طول تاریخ با یکدیگر کاملاً عجین گردیده است؛ و حال آن که جوهر اسلامیت، از هویت ملیِ برساختۀ رژیم رضاخانی و پسرش عملاً سلب شده بود. ملیگرایی آن دوره، رُمانتیک (خیالپردازانه) و در جهت تأیید و تثبیت رژیم پهلوی قرار داشت و به اقتدار و انسجام ملی و مقاومت در برابر تجاوز بیگانگان نیانجامید؛ چنان که در جریان حمله متفقین به ایران و عدم هرگونه مقاومت از سوی ارتش و سکوت و بیتفاوتی مردم در برابر تجاوز دشمن، بی-پایگی و تهی بودن آن به خوبی نشان داده شد؛ در صورتی که ملیگرایی واقعی در جمهوری اسلامی ریشه در باورهای اصیل ملی و دینی ما داشته و نتیجه عملی آن در جنگ تحمیلی هشت ساله و جنگ دوازده روزۀ اخیر امریکا و اسرائیل علیه کشورمان به صورت انسجام ملی بینظیر و حمایت عموم ملت در دفاع از نظام و مقاومت نیروهای مسلح، خودنمایی کرد.
◦ گفتمان مسلط در دهه اول انقلاب، به شدت ضد "ناسیونالیسم شاهنشاهی" و فراملی (امتگرا) بود. به نظر شما چه تحولات تاریخی - سیاسی (از جنگ تحمیلی گرفته تا تحولات منطقهای) باعث شده امروز شاهد چنین بازگشتی به مفاهیم ملی برای هویتسازی و وحدتآفرینی باشیم؟ آیا این را میتوان نوعی "بازگشت از آرمانهای اولیه انقلاب" دانست؟
همانطور که در پاسخ گذشته عرض کردم، بخش عمدهای از گفتمان ضد «ناسیونالیسم شاهنشاهیِ» پیش از انقلاب، واکنش به ایدئولوژی رژیم پهلوی بود که یکی از پایههای اساسی آن، ناسیونالیسم نژادی و فرهنگی بود که سمت و سوی ضداسلامی داشت؛ و بخش دیگر، به ماهیت انقلاب اسلامی برمیگردد که خود را در چارچوب قوم و ملت و سرزمین خاصی منحصر نمیکند و داعیه بینالملل اسلامی دارد؛ زیرا اصول و مبانی عقیدتی آن براساس قرآن کریم بوده که همه مسلمانان و مؤمنان را - صرفنظر از رنگ و نژاد و خون - به وحدت حول خداوند یکتا و اتحاد و برادری و تعاون با یکدیگر و دوری از دوستی و نزدیکی با کفار فرامیخوانَد. اما این داعیه هیچگونه منافاتی با تعلقات ملی و سرزمینی ندارد؛ چنان که در روایت منسوب به پیامبر اکرم(ص) نیز آمده است: حب الوطن من الایمان (میهندوستی از نشانههای ایمان است). همین القای تقابل اسلامگرایی و میهندوستی، از جمله توطئههای استکبار جهانی و صهیونیسم است. جنگ تحمیلی هشت ساله، ابطال این توهم و نظریۀ توطئهآمیز را به خوبی نشان داد که چگونه نظام جمهوری اسلامی در عین پایبندی به اتحاد ملل مسلمان، از سرزمین و وطن خود در جنگ نابرابری که استکبار جهانی به دست صدام بر کشورمان تحمیل کرد، مقاومت نمود و از وجب به وجب خاک این سرزمین در برابر دشمنی که به سلاحهای مرگبار شرقی و غربی مجهز بود، با ایثار خون صدها هزار شهید و مجروح دفاع کرد و یک وجب از خاک کشور را به دست دشمن نداد؛ و حال آن که در دویست و بیست سال گذشته مناطق مهمی از سرزمین ایران در دوره قاجار درجریان جنگ با روسیه و انگلیس، و در دوره پهلوی در دوران غیرجنگی، به خواست دشمن به رایگان واگذار گردید.
در جریان جنگ دوازده روزۀ اخیر هم با وجودی که مذاکرات هستهای میان ایران و امریکا ادامه داشت، اما امریکا و اسرائیل غافلگیرانه به ایران حمله کردند و در ساعات نخست نبرد، بسیاری از فرماندهان نظامی و دانشمندان هستهای به شهادت رسیدند و مراکز مهم حساس نظامی و هستهای بمباران گردید. با این وجود کمتر از دوازده ساعت بعد، حملات متقابل ایران آغاز شد و مراکز مهم و استراتژیک نظامی و اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل و مهمترین پایگاه نظامی امریکا در منطقه نیز آماج موشکباران نیروهای هوا - فضای سپاه قرار گرفت. این مقاومت جانانه از میهن، در حالی صورت میگرفت که برخی از وطنفروشانِ خارجنشینِ به ظاهر ملیگرا و در رأس آنها شاهزادۀ نالایق پهلوی با ابراز شادمانی و تأیید حمله اسرائیل به ایران، آماده سفر به ایران بودند تا به گمان باطل خود بر تخت سلطنت تکیه زند و کشور را دربست در اختیار امریکا و اسرائیل قرار دهد و همانند سوریه، تجزیه و متلاشی گردد. آیا این مقاومتها چیزی جز دفاع شرافتمندانه از وطن و سرزمین است؟
◦ برخی تحلیلگران، این ملیگرایی را نقض وصیت امام و عامل تفرقه میدانند. این نگاه، مستقیماً به کلام امام استناد میکند که فرمودند: «ملیگرایی اساس بدبختی مسلمانان است»، زیرا ملتها را از یکدیگر جدا میسازد. بدین ترتیب، آیا تأکید بر «هویت ایرانی» در مقابل «هویت عربی»، یا به عبارت بهتر، «هویت اسلامی»، مصداق همان تفرقهای نیست که امام از آن نهی کردند؟ چگونه میتوان از دام این جداییافکنی در امان ماند؟
منظور امام در این عبارت، ملیگرایی افراطی یا همان شوونیسم، به عنوان ایدئولوژی است که بر برتری نژادی، خونی، زبانی، دینی و فرهنگی یک قوم و ملت بر سایر اقوام و ملتها و پست و حقیر شمردن آنها تأکید میکند که در دوره معاصر، نازیسم آلمانی و فاشیسم ایتالیایی در جریان جنگ دوم جهانی، و صهیونیسم در زمانۀ ما از آن جملهاند و موجب جنگهای ویرانگر و کشتارهای دستهجمعی و نسلکشی گردیده است. آری، این تلقی از ملیگراییِ افراطی که در صد و پنجاه سالۀ اخیر در جهان اسلام به نامهای «پانترکیسم»، «پانعربیسم»، «پان ایرانیسم»، ... پدید آمده، ساخته و پرداختۀ استکبار و صهیونیسم جهانی بوده که به منظور تجزیه امت اسلامی و سلب هویت اسلامی و تفاخر به مواریث موهوم باستانی و ایجاد اختلاف و دشمنی میان مسلمانان است. صدام حسین با اتهام «عجم» و «مجوس» بودن مردم مسلمان ایران، به نمایندگی از «ملت عرب»، جنگ هشت ساله را علیه جمهوری اسلامی آغاز کرد که دقیقاً خواست استکبار جهانی و صهیونیسم بود، زیرا امام حتی پیش از پیروزی انقلاب، آزادی قدس و سرزمین فلسطین از چنگال صهیونیستها را جزو اهداف اصلی انقلاب اسلامی برشمرد و پس از پیروزی انقلاب هم در صدر سیاست خارجی کشور قرار گرفت. امام، این قبیل ملی-گرایی را که به جای آن که نفرت و انزجار و توان خود را علیه استکبار جهانی و صهیونیسم به کار گیرد، علیه برادران مسلمان خود به کار میگرفت، اساس بدبختی مسلمانان تلقی میکرد؛ ولی آن ملیگرایی را که نه در حرف و شعار، بلکه در میدان عمل، در جهت حفظ منافع ملی و مقاومت در برابر مطامع استعمارگران و یا پیکار در برابر اسرائیل غاصب و متجاوز و استکبار جهانی به سرکردگی امریکا قرار داشت، تأیید مینمود و از آن، به «ملیگرایی صحیح» یاد میکرد و حمایت مینمود؛ از همین رو، ایشان در اوایل دهه 40 از خدمات امیرکبیر، قهرمان ملی معاصر، تقدیر کرد و در جریان دو جنگ اعراب و اسرائیل در سالهای 1346 و 1352، با صدور اعلامیههایی، آشکارا حمایت خویش را از دولتهای ملیگرای عربِ درگیر جنگ اعلام داشت و سران کشورهای اسلامی را به قطع رابطه کامل با اسرائیل و ارسال هرگونه کمک به رزمندگان مسلمان فراخواند.
◦ یک نقد دیگر که استراتژیک هم هست، محدودسازی آرمان انقلاب با حرکت به سمت ملی گرایی است. قائلان به این نقد میگویند: روحیه «جهاد فرامرزی» و «مبارزه با ظلم» که موتور محرکه انقلاب و قدرت نرم نظام است، ذاتی «فراملی» دارد. اما وقتی دائماً مرزهای «ایران» را با تأکید بر ایران و «حب وطن» و نمادهای ملی پررنگ میکنیم، مشروعیت و معنای حضور و حمایت از مبارزان در لبنان، سوریه، عراق، یمن و فلسطین را زیر سؤال میبریم؛ زیرا که آنها «غیرایرانی و خارج از مرزهای وطنی ما» هستند. به نظر شما آیا این بازگشت به ملیگرایی، در درازمدت، میتواند به تقویت "نگاه درونمرزی" و تضعیف "گفتمان فراملی و امتگرایی" انقلاب که پشتوانه ژئوپلیتیک نظام است، بینجامد؟ و اگر آری، آیا این تغییر، نظام جمهوری اسلامی را در برابر فشارهای خارجی آسیبپذیرتر نخواهد کرد؟
خیر، نه تنها منافاتی با آن ندارد، بلکه در همان راستا قرار دارد؛ زیرا اولاً، دفاع از میهن، مبنایی کاملاً عقلانی و اسلامی دارد که فقها در این باره رسالات فراوانی نوشتهاند و همه بر این امر اتفاق نظر دارند که در صورت تجاوز کفار به سرزمینهای اسلامی، دفاع بر همه افراد آن، اعم از مرد و زن، واجب است. ثانیاً، تأکید نظام جمهوری اسلامی بر «میهن» و «سرزمین» به معنای چشمپوشی از کمک به جبهه مقاومت نیست؛ زیر هم یاران و هم دشمنان جبهه مقاومت اسلامی به خوبی میدانند که ایران، قلب تپنده و الهامبخش جبهه مقاومتِ ضداستکباری و ضدصهیونیستی در جهان است و هرگونه ضعف و سستی در آن، به مثابه تزلزل در جبهه مقاومت اسلامی و ضداستعماری است؛ از اینرو هرگونه اقدامی که به تقویت انسجام ملی و اقتدار و پیشرفت کشور بیانجامد، موجب تقویت روحیۀ جبهه مقاومت در منطقه و جهان خواهد بود. ثالثاً، چنان که پیش از این هم گفته شد، حمایت از مستضعفان جهان و مقاومت ضدصهیونیستی از بدو انقلاب اسلامی تا کنون، در صدر سیاست خارجی جمهوری اسلامی قرار داشته و علیرغم همه فشارها و تهدیدها و تحریمها، ذرهای از آن، عدول نکرده است. به نوشته یکی از نویسندگان، «... قانون اساسی جمهوری اسلامی [ایران]، تنظیم سیاست خارجی کشور را بر مبنای اسلام، تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان و حمایت بیدریغ از مستضعفان جهان قرار داد. همچنین در فصل دهم ... مبنای سیاست خارجی، بر اساس نفی هرگونه سلطهجویی و سلطهپذیری و حفظ استقلال همهجانبه و تمامیت ارضی کشور قرار گرفته و بر دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرت-های سلطهگر و روابط صلحآمیزِ متقابل با دول غیرمتحارب تأکید شده است. همچنین بر اساس اصول این فصل، سیاست خارجی جمهوری اسلامی باید در کنار توجه به خودداری کامل از هر گونه دخالت در امور داخلی ملتهای دیگر، از مبارزۀ حقطلبانۀ مستضعفان در برابر مستکبران در هر نقطه جهان حمایت کند... حمایت از مبارزات حقطلبانۀ فلسطینیها، نمادی روشن از تحقق اصول پیشگفتۀ قانون اساسی بود؛ به همین دلیل نیز امام و سایر مسئولان جمهوری اسلامی بارها تأکید کردند که فلسطین در رأس سیاست خارجی ایران است.»
◦ بحث "قهرمانپروری" یکی از کارکردهای ملیگرایی است. آیا به نظر شما، تکیه بر قهرمانان ملی تاریخی (مانند آرش کمانگیر، شاپور ساسانی و ...) میتواند حس "غیرت ملی" و "مبارزه در راه وطن" را در شرایط کنونی تقویت کند؟ یا این کار، در عمل، "قهرمانان انقلابی- اسلامی" دهههای اخیر را تحتالشعاع قرار میدهد و حافظه جمعی را دچار دوگانگی میکند؟
هر ملت برای تقویت و انسجام روحیه ملی و ضدستم و ضدبیگانۀ خود، نیازمند بازشناسی قهرمانان افسانهای و تاریخی خویش است. این قهرمانان، تجلی احساس و روح جمعی ملتها در حیات تاریخی آنهاست. در دوران اساطیری و تاریخی ایران، خوشبختانه قهرمانان زیادی از این قبیل وجود داشته که نشان دهنده روحیه سلحشوری، ظلمستیزی، وطندوستی، و بیگانهستیزی مردم ایران بوده است. برخی از آنها شخصیتهای افسانهای و بسیاری از آنها شخصیتهای تاریخی هستند که فقط به تعدادی از آنها اشاره میشود، از قبیل: آرش کمانگیر، کاوه آهنگر، رستم، شاپور دوم ساسانی، یعقوب لیث صفاری، شاهاسماعیل اول و شاهعباس اول صفوی، امامقلیخان، نادرشاه افشار، عباسمیرزا قاجار، امیرکبیر، ستارخان، رئیسعلی دلواری، میرزا کوچک جنگلی، دکتر مصدق، و آیتالله کاشانی. پس از انقلاب اسلامی تعداد آنها به اندازهای زیاد است که در این گفتار نمیگنجد و انبوهی از شخصیتهای سیاسی روحانی و غیرروحانی و نظامی و بسیجیان و دانشمندان هستهای را شامل میشود که در رأس آنها امام خمینی، رهبر نستوه انقلاب اسلامی و عزتبخش ایران و اسلام و پرچمدار مبارزه با مستکبران غربی و شرقی قرار دارد و در کنار ایشان فقط به عنوان نمونه میتوان به این کسان اشاره کرد: شهید آیتالله بهشتی، دکتر مصطفی چمران، شهید صیاد شیرازی، شهید حسن تهرانی مقدم، شهید حاج قاسم سلیمانی، و هزاران شهید نامآشنا و گمنام دیگر در جریان جنگ تحمیلی هشتساله، و قربانیان ترورهای منافقین و موساد و جنگ دوازده روزۀ اخیر.
گذشته از این شخصیتهای نامآور، باید به قهرمان دیگری، اعم از مرد و زن و نوجوان و جوان و پیر اشاره کرد که در خطوط مقدم جنگ تحمیلی و یا پشت جبهه و یا در حوادت ناگوار طبیعی، در راه خدمترسانی به هموطنانشان ایثارگرانه فداکاری کردند و جان بر سر آن راه نهادند. حسین فهمیده، نوجوان سیزده سالهای که برای جلوگیری از پیشروی دشمن، شهادتطلبانه به زیر تانک دشمن رفت؛ خانم مرضیه حدیدچی (دباغ) بانویی که با داشتن همسر و چند فرزند به دلیل فعالیتهای سیاسی علیه رژیم شاه دستگیر و به شدت شکنجه شد و پس از آزادی برای فراگیری آموزشهای چریکی به سوریه و لبنان رفت و در اردوگاههای مبارزان فلسطینی آموزش دید. با مهاجرت امام خمینی به پاریس خود را به آنجا رساند و داوطلبانه در آشپزخانه امام خدمت کرد و بعد از چند ماه همراه ایشان به ایران آمد. با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، وی فرمانده سپاه همدان شد و در مبارزه با گروهکهای ضد انقلاب فعالیت داشت و در همه دوران پس از انقلاب، در سنگر دفاع از جمهوری اسلامی خدمت صادقانه و مخلصانه کرد.
خانم فرنگیس حیدرپور، بانوی قهرمان گیلانعرب که با تبر، سرباز عراقی را کشت و دیگری را به اسارت درآورد و قهرمان کتابی به همین نام؛ ننه خضیره بانوی قهرمان روستایی در جنوب که با پختن نان سمّی یک افسر و چند سرباز عراقی را کشت و خود نیز به شهادت رسید و قهرمان کتابی به همین نام؛ خانم سیده زهرا حسینی بانوی فداکار در جنگ تحمیلی و قهرمان معروف کتاب «دا»، و زنان پزشک و پرستاری که در بیماری فراگیر کرونا فداکارنه به مقابله با آن و نجات جان هموطنانِ مبتلا شتافتند و جان شیرین خود را در آن راه نهادند، از جملۀ هزاران قهرمان معاصر این سرزمین هستند.
اما نکتهای که باید بدان توجه داشت آن است که اگر اشاره به قهرمانان و پهلوانان اساطیری، یادآوری روح سلحشوری، میهندوستی و بیگانهستیزی تاریخی ایرانیان در گذشته، و دمیدن روح حماسی و مقاومت در برابر دشمنان و متجاوزان کنونی به کشور باشد، امر ارزشمندی است؛ ولی اگر تأکید بر آن نمادها، صرفاً تفاخر به دوران باستان و در رؤیای گذشته زیستن و به فراموشی سپردن قهرمانان ملی و ضداستعماریِ تاریخ معاصر و انقلاب اسلامی و حال حاضر باشد، بدون شک، دانسته و نادانسته، افتادن در دام توطئۀ رسانهای دشمن است تا بدانوسیله مردم کشور، حماسههای قهرمانان دوران معاصر و انقلاب اسلامی را به فراموشی سپرده و یاد و خاطرۀ مبارزاتآنها را از اذهانشان بزدایند و نسل کنونی و نسلهای آینده فاقد الگو و قهرمانان واقعی شوند.
در سالهای پس از جنگ جهانی اول نیز «برخی از شعرای ناسیونالیست کشور، چنان غرق در رؤیای شکوه و عظمت شاهنشاهی ایران باستان بودند که به جای سرودن اشعاری در نکوهش و محکومیت متجاوزان انگلیسی و روسیِ اشغالگر که استقلال کشور را عملاً لگدکوب کرده بودند، و مرثیهسرایی بر ویرانهای به نام ایران که پس از جنگ جهانی اول، در میان قحطی، گرسنگی، بیماری و ناامنی رها شده بود، بر ویرانههای تیسفون اشعار حسرتبار میسرودند و از سقوط رژیم ساسانی به دست اعراب مسلمان، اظهار اندوه میکردند و به مفاخر باستانی خویش مباهات مینمودند! این توهم و غفلت چنان بود که به قیام ملی و ضدانگلیسی تنگستانی-ها در جنوب، و جنگلیها در شمال کشور، که در همان سالها در جریان بود، وقعی نمینهادند و «کاوههای نامدار» آن زمان مانند رئیسعلی دلواری و میرزا کوچک جنگلی مورد بیمهری و بیتوجهی ملیگرایان قرار داشتند.»
◦ فرض کنیم که استفاده از نمادهای ملی برای انسجامبخشی، یک ضرورت یا راهکار پذیرفته شده است. به عنوان یک صاحبنظر، معیار شما برای گزینش این نمادها و شخصیتهای تاریخی چیست؟ یک نماد یا قهرمان ملی باید دارای چه ویژگیهایی باشد تا نه تنها در تناقض با اصول انقلاب اسلامی نباشد، بلکه بتواند در خدمت آن نیز قرار گیرد؟ مثلاً آیا باید ویژگی «حق طلبی»، «عدالتمحوری» یا «مقابله با استکبار» داشته باشد؟
این پرسش شما برخاسته از همان تقابل جعلی است که محافل صهیونیستی میان «ملیگرایی» و «اسلامگرایی» و تعارض میان نمادهای آن طراحی کرده و در میان جامعه رواج میدهند و بسیاری از قلمزنان، دانسته و نادانسته و با توجه و یا بدون توجه به منشأ و غرض اصلی این نظریهپردازیها، در رسانههای مکتوب و شبکه-های اجتماعی بدان دامن میزنند.شاخصههای اصلی قهرمان ملی از نظر من عبارت است از: امانت الهی و ولینعمت دانستن هموطنان از هر قوم و طایفه و مذهب و منطقه (اعم از مرد و زن و از هر قشر و طبقه اجتماعی) و ابراز محبت بیشائبه به آنان؛ یکسان انگاشتن آحاد مردم و خدمت مخلصانه و بدون ادعا به آنان؛ صداقت در گفتار و عمل و سادهزیستی و پارسایی در زندگی شخصی و خانوادگی و خداوند را حاضر و ناظر دانستن در همۀ احوال و امور و ترس از عقوبت الهی در دنیا و آخرت؛ حقگویی و حقطلبی و عدالتخواهی؛ حمایت از مستضعفان و مخالفت با مستکبران؛ میهن-دوستی واقعی و دشمنشناسی و دشمنستیزی در مقام کلام و عمل؛ و بالاخره، استقلالخواهی و تلاش در جهت عزت، سربلندی و پیشرفت کشور.
◦ میتوان نمونه موفق تاریخی در این زمینه را "حکیم فردوسی" دانست که هم نماد هویت ایرانی است و هم حافظ زبان فارسی به عنوان حامل فرهنگ اسلامی- شیعی. آیا در تاریخ معاصر یا گذشتههای دورتر، الگوها یا نمادهای ترکیبیِ موفقِ دیگری را سراغ دارید که توانسته باشند "ایرانیت" و "اسلامیت" را به خوبی تلفیق کنند و چگونه میتوان از آن الگوها برای امروز الهام گرفت؟
بله، در حوزههای مختلف سیاسی، فرهنگی، علمی، هنری، دینی، اجتماعی و نظامی، نمونههای فراوانی اعم از مرد یا زن را میتوان برشمرد که در اینجا به تعدادی از آنها اشاره میشود.دو سلسله شیعیمذهب دیلمیان (آلبویه) و صفویه، و به ویژه پادشاهان مشهور آنها: عضدالدوله دیلمی و شاه اسماعیل اول و شاه عباس اول صفوی، نمادهای اسلام شیعی و سنن فرهنگ ایرانی هستند. خاندانهای ایرانی نوبختی و برمکی هم از این قبیلاند. در زمینه فرهنگی، شخصیتهای برجستهای در گذشته چون ابنعمید، میرزا ابوالقاسم قائممقام فراهانی و در زمانه ما نامدارانی مانند حاج حسینآقا ملک، دکتر محمود حسابی، دکتر غلامحسین مصاحب و دکتر عبدالحسین زرینکوب؛ و از زمره بانوان نیز چهرههایی چون مستوره کردستانی و نیمتاج خاکپور میدرخشند.
در زمینه هنری، نگارگر مشهور، مرحوم استاد محمود فرشچیان در تلفیق مضامین عرفانی و شیعی در نگارگری ایرانی و طراحی ضریحهای مطهر برخی امامان شیعه، شهرت ملی و جهانی دارد. در زمینه اجتماعی از حاج زین-العابدین تقیاُف، تاجر خیّر و میهندوست ایرانی مقیم باکو در دولت تزاری و میرمصطفی عالینسب، اقتصاددان و کارآفرین معروف دوران انقلاب میبایست یاد کرد. در زمینه دینی نیز میتوان از عارفان و عالمان نامداری همچون عارف مجاهد شیخ نجمالدین کبری نام برد که چون لشکر مغول به نزدیکی خوارزم رسید پیکی از جانب آنها نزد شیخ آمد که «ما را با شما و مریدان شما کاری نیست. شیخ لطف فرمایند تا متعلقان و مریدان بیرون آیند که مبادا ندانسته امری واقع شود. شیخ در جواب فرمود: که هفتاد سال در زمان خوشی با خوارزمیان بودم. در وقت ناخوشی، از ایشان تخلف کردن بیحرمتی باشد.» لشکر مغول به خوارزم حمله کرد و او در دفاع از ساکنان شهر به شهادت رسید.
شیخ بهاءالدین استیری سبزواری، در سالهای پایانی سلطنت شاه سلطانحسین که کشور در آشوب و ناامنی بود، شکایت به دربار شاه در اصفهان برد؛ اما شاه و درباریان وی را شماتت کردند و از خود راندند. به ناچار شهر را ترک کرد و در بازگشت به خراسان، در هر شهر و روستا ندای فتوای جهاد علیه ازبکان غارتگر سرداد و انبوهی از مردم، داوطلب جهاد شدند؛ اما در میان راه توسط مأموری از جانب شاه دستگیر شد و او را به وضع فجیعی به قتل رساند.
پس از شکست ایران در جنگ اول با روسیه نیز به سبب ستمها و جنایاتی که روسهای اشغالگر در حق ساکنان مسلمان قفقاز مرتکب میشدند، مرجع نامآور وقت، سیدعلی طباطبایی به منظور بازپسگیری شهرهای اشغالی و نجات ساکنان آن، فتوای جهاد علیه متجاوزان روس صادر کرد و خود در رأس هزاران داوطلب رزمنده، به همراه جمعی از علما عازم جبهه نبرد شد و به همین سبب، لقب «مجاهد» گرفت. در زمانه ما نیز امام خمینی رهبری جنگ نابرابر با صدام و اربابان شرقی و غربیاش را بر عهده داشت و به سبب فداکاری نیروهای مسلح و صدها هزار رزمندۀ داوطلب که به فرمان ایشان عازم جبهههای نبرد با دشمن متجاوز بعثی و دفاع از میهن اسلامی شدند؛ و نیز مردمی که در پشت جبهه، کمکهای ارزنده به رزمندگان میکردند، تجلیل بیسابقهای از ملت ایران نمودند و آنان را بهتر از صحابه پیامبر اکرم(ص) و مردم عراق در زمان حکومت امیرالمؤمنین(ع) برشمردند.
در جریان جنگ غافلگیرانۀ دوازده روزۀ اخیرِ امریکا و اسرائیل و متحدان منطقهای آنها علیه جمهوری اسلامی ایران، و به شهادت رسیدن بسیاری از فرماندهان ارشد نظامی، رهبر انقلاب، فرماندهی نبرد را هدایت نمود و چنان ضربات مرگباری بر اسرائیل و امریکا وارد آمد که متقاضی آتشبس شدند.
با ظهور گروه داعش در عراق و تصرف و سقوط سریع شهرهای آن کشور، با فتوای تاریخی جهاد آیتالله سیستانی دهها هزار نفر داوطلب رزمنده به مصاف آنها - که از سوی امریکا و اسرائیل آموزش و تسلیح شده بودند - شتافتند و با فرماندهی شهید والامقام حاج قاسم سلیمانی پس از یک سلسله نبردهای قهرمانانه، عراق و سوریه از لوث وجود آن گروه تبهکار پاکسازی شد. آیتالله سیستانی با وجود آن که بیش از هفتاد سال است که در عراق اقامت دارند و متنفذترین مرجع تقلید آن کشور به شمار میرود و دهها میلیون نفر از شیعیان عراق و سایر کشورهای اسلامی از ایشان تقلید میکنند، پیشنهاد دولت عراق، مبنی بر اعطای تابعیت عراقی به ایشان، اعضای خانواده و حتی نزدیكان درجه سومشان را رد کردند و اظهار داشتند كه میخواهند همچنان تابعیت ایرانیشان را حفظ نمایند و قصد تغییر آن را ندارند.
با مطالعه و تأمل در شرح حال و خدمات این شخصیتها و صدها نمونۀ دیگر، هر کدام از آنها میتوانند الگوی آرمانی گروهها و اقشار گوناگون و حتی کل افراد جامعه شوند و راه و رسم حفظ ایمان اسلامی را در عین میهندوستی، استقلالطلبی و دشمنستیزی بیاموزند.