printlogo


printlogo


آیا خلقت ارواح قبل از ابدان می‌باشد؟
از مسائل مشهوری که بین فلاسفه، مورد بحث و گفت‌وگو بوده است، مسئله موجودیت ارواح قبل از ابدان است؛ آیا روح هر انسانی، قبل از خلقت بدنش موجود بوده است؟ یا بعد از اینکه بدن هر انسانی در دوره جنینی به مرحله رشد کافی خود رسید، روح او آفریده می‌شود؟ در بین فلاسفه قبل از اسلام، افلاطون به موجودیت روح قبل از بدن، بلکه به ازلیت و قدم روح، قائل است؛ اما ارسطو به حدوث روح همزمان با حدوث بدن جنین، معتقد است؛ در دوره اسلامی نیز، سهروردی، موافق با دیدگاه ارسطو، قائل به حدوث روح همراه با بدن است؛ اما قطب‌الدین شیرازی، موافق با نظریه افلاطون، معتقد به ازلیت و قدم روح است.

در این میان صدرالمتألهین نظریه بدیعی دارد که به‌گونه‌ای انظار دیگران را در نظریه خود جمع کرده است؛ نظریه او، به نظریه «جسمانیت الحدوث و روحانیت البقاء بودن نفس» معروف است.

بیان اجمالی این نظریه این است که وجود روح انسان، مراتب و مراحلی دارد و این مراتب گوناگون، احکام مختلفی دارند که می‌توان اقوال مختلف مربوط به حدوث و قدم نفس را با هم جمع کرد؛ روح انسان یک مرتبه عالی با تجرد عقلانی دارد؛ در این رتبه، روح قبل از بدن به‌صورت ازلی موجود بوده است و این مرحله، همان مرتبه‌ای است که می‌توان بر اساس آن، دیدگاه افلاطون و پیروانش را پذیرفت؛ اما مرتبه دیگری نیز برای روح انسانی وجود دارد که با بدن مادی او گره خورده است؛ روح از مقام عقلانیش به عالم مادی هبوط می‌کند و در این هبوط، ابتدا به‌صورت «استعدادی مادی» در نطفه، علقه و مضغه، حادث و ظاهر می‌شود؛ این «استعداد مادی» نازل‌ترین مرتبه وجود روح انسانی در قوس نزولی است.

مرحله عالی عقلانی روح و هبوط و نزولش به‌صورت یک استعداد مادی و موجودی بالقوه (که پست‌ترین مرتبه موجودیت مادی است)، همان دو مرحله‌ای است که در آیه (۴ سوره تین) بدان اشاره شده است؛ آنجا گفته شده: ]لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‌ أَحْسَنِ تَقْویم ٭ ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِین[؛ اما بعد از هبوط به مرتبه استعداد مادی، این «استعداد مادی»، در بستر حرکت جوهری نطفه تا جنین، استکمال و ارتقاء می‌یابد و این، ابتدای حرکت نفس در قوس صعودی است؛ این حرکت استکمالی ادامه می‌یابد تا اینکه در پایان کامل شدن جنین، نفس، مثل میوه‌ای که از درخت زایش ‌شود، از بدن جنین زایش می‌شود؛ با این تفاوت که در این مرحله آن استعداد مادی و موجود بالقوه، به‌صورت یک حقیقت مجرد با پایین‌ترین مرتبه تجرد، حادث و ظاهر می‌شود؛ بنابراین نفس انسانی در عالم مادی، «جسمانیت الحدوث و روحانیت البقاء» است؛ معنی‌اش این است که حدوث نفس در عالم مادی، وابسته به شرایط مادی جنین است؛ اما بعد از اینکه نفس مثل یک میوه از جنین حادث شد، در بقایش، روحانی و مجرد است؛ یعنی بعد از حدوثش، دیگر در اصل وجودش، به بدن مادی وابسته نیست و حتی اگر بدن هم از بین برود، نفس همچنان باقی است.

اما هبوط نفس از مرتبه عقلانی به مرتبه استعداد مادی و موجود بالقوه (= اسفل سافلین)، یکجا اتفاق نمی‌افتد؛ بلکه بین این دو مرتبه عالی و دانی، یک مرتبه واسطه، قرار دارد که همان وجود مثالی روح است. در این مرتبه واسطه، روح عقلانی (که فاقد هر گونه صورت بود)، اینک در شکل و شمایل انسان‌ها با صورت‌های متفاوت، ظاهر می‌شود و ارواح مثالی با قیافه‌های گوناگون صنفی و شخصی شکل می‌گیرند و شاید این مرحله، همان است که در آیه (۱۱ سوره اعراف) بدان اشاره شده است؛ آنجا که گفته شده: ]وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُم[ (ما ارواح شما را آفریدیم و سپس شما را با صورت‌های گوناگون صورت‌بندی کردیم) و در همین مرحله واسطه است که روابط نَسَبی افراد انسانی مثل پدر بودن و فرزند بودن و سایر نسبت‌های خویشاوندی تعیّن یافته و روابط خاصی بین افراد تحقق می‌یابد. روابطی که در مرتبه دنیایی نیز بعداً به‌صورت نازل‌تری نیز ظاهر می‌شوند و اجتماعات گوناگون انسانی در دنیا بر اساس آنها شکل می‌گیرد و روایت معروف «الْأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ائْتَلَفَ وَ مَا تَنَاکَرَ مِنْهَا اخْتَلَف» به آن اشاره دارد و معنایش این است که ارواح انسانی (در دوره مثالی) گروه‌های گوناگون دارند؛ لذا افرادی که در آنجا با هم در یک گروه، آشنایند، (در دوره دنیایی) نیز با هم الفت می‌یابند و افرادی که در آنجا ناآشنایند، (در دوره دنیایی) نیز با هم ناآشنا بوده و نسبت به هم متخالف و بیگانه‌اند.

بنابراین هر روح انسانی یک موجود ذومراتب است؛ ابتدا در مرتبه‌ای عالی در یک وجود جمعی و متمرکز، متحد با سایر ارواح انسانی موجود است. این همان روح با مرتبه عقلانی است ]لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‌ أَحْسَنِ تَقْویم[؛ سپس آن وجود جمعی و متمرکز، در قالب‌ها و صورت‌های گوناگون مثالی مجرد، با هویت‌های متفرق شخصی ظاهر می‌شود ]وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُم[؛ سپس هر یک از این صورت‌های مثالی مجرد، به‌شکل استعدادهای مادی (که پست‌ترین مرتبه موجودیت مادی است) در موضوعات مادی شخصی مناسب، هبوط می‌کند ]ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِین[؛ سپس قوس صعود شروع شده و این استعداد مادی پست، در بستر حرکت جوهری نطفه تا جنین، استکمال کرده و به‌شکل نفس مجردی، در نشئه دنیایی حادث و ظاهر می‌شود و به‌تدریج در دوره دنیایی کامل می‌شود و از مرحله تجرد حسی به تجرد خیالی و بالاتر ارتقاء می‌یابد.

این مراتب گوناگون در دو قوس نزول و صعود، همه مراتب یک موجود واحد متصل‌اند و همین یگانگی وجودی این مراتب گوناگون موجب می‌شود که برخی حوادث قبل از هبوط به‌شکل خاطره‌ای در نفس شخص بماند و در زمان مناسبی بعد از تولد دنیایی، بازیابی شده و دو باره به ساحت نفس آمده و شخص متذکر آن خاطره شود.