خاطرات قلمی/ 8
در بخش گذشته، با طرح موضوع «سرقت ادبی» بهعنوان یک کار غیراخلاقی و مغایر با اصول قلم و نگارش، چند نمونه از مواردی که دیگران، از نوشتههای من سوء استفاده کرده و بهنام خود قالب کرده بودند، یاد کردم. چند نمونه را هم در ادامه میخوانید:
3. یک بار یکی از مجلات وابسته به یکی از نهادهای انقلابی که سابقه همکاری من با آن به اوایل انقلاب میرسید، با اصرار زیاد از من مقالهای گرفت تا چاپ کند. من بهخاطر اصرار بیش از حد آن برادران پذیرفتم و مقالهای فرستادم. پس از انتشار مجله که یک نسخه هم با پست برایم ارسال کرده بودند، هنگام تورق مجله، مقالهای نظرم را جلب کرد و عباراتش آشنا به نظر رسید. دیدم که مطلبش از من است؛ ولی بهنام یک خانم چاپ شده است. فصلی از کتاب مرا (اخلاق معاشرت) که درباره آداب ضیافت و مهمانی است، عیناً از آغاز تا انجام نوشته و برای مجله فرستاده است.
آنان هم بیخبر از این «سرقت ادبی و قلمی» آن را بهنام آن خانم چاپ کردهاند! زنگ زدم و گفتم: آقا! شما که بخشی از کتاب مرا بهصورت مقالهای از شخص دیگر چاپ میکنید، چه اصراری داشتید که از من مقاله درخواست کنید؟ بخشی از کتابم را برمیداشتید و چاپ میکردید. گفتند: پیگیری میکنیم و اگر چنین باشد، برخورد میکنیم. بعداً خبر دادند که حق با شماست. از شما معذرت میخواهیم و آن خانم را هم که از نیروها و همکاران خودمان است، توبیخ کردیم.
4. زمان جنگ تحمیلی، مجلهای برای جوانان منتشر میشد که به دستم رسید. دیدم که شعر معروف مرا که در مورد بسیجیهاست (نوای نینوا دارد بسیجی/ صدای آشنا دارد بسیجی)، چاپ کرده؛ ولی بهنام شخص دیگر. زنگ زدم و گله کردم. گفتند: حق با شماست؛ ولی ما از کجا بدانیم؟ علم غیب که نداریم! گفتم: مسئول بخش شعر و ادب مجله شما باید کسی باشد آشنا به شعر و شاعران، تا چنین خطایی سر نزند. «از کجا بدانیم» که عذر نمیشود؛ والّا ممکن است کسی از غزلهای حافظ و سعدی هم بفرستد و بیت آخرش را که تخلّص شاعر در آن است، حذف کند و شما متوجه نباشید و شعر حافظ را بهنام یک محصّل دبیرستانی چاپ کنید که هم برای فرستنده بد میشود، هم برای وجهه و موقعیّت مجله شما.
به هرحال، از این نمونهها فراوان است؛ هم در مورد آثار قلمی من، هم نوشتههای دیگران. اگر وجدان اخلاقی نباشد، سرقت زیاد میشود و تخممرغدزد، شتردزد میشود.
ادامه دارد...