از جا و جان رهیدن
خط ویژه (3)
استاد جواد محدثی
پرکشیدن به سوی ملکوت قرب، بالی دیگر میخواهد و پروازی دیگر.
نگاه به بارگاه قدس هم چشمی دیگر میطلبد و نگاهی دیگر.
چگونه میشود که بعضی بصیرتی آخرت بین پیدا میکنند و عاشق خدا میشوند و حضور در بزم شهادت، برایشان شوق اول و آخر میشود؟
و بعضی هم، چنان به زندگی و زمین و اهل و عیال و مقام و مال میچسبند که هیچ جاذبهای آنان را به دلکندن از دنیا و حرکت به سوی آخرت نمیکشاند؟
چگونه میشود که کسانی قطرات اشک خود را رد پای بذری میریزند که لاله شهادت از آن میروید و آب دیده و خون دل را نثار بازاری میکنند که سود معاملهاش نقد وصال است؟
و بعضی حاضر نیستند، برای رویاندن بذر وجود، مزرعه جان را شخمی بزنند و دانهای بکارند و آبی بدهند و به انتظار ثمر بنشینند و از این انتظارکشیدن، لذت ببرند؟
اسماعیل ما کیست و چیست؟
مسلخ ما کجاست و جان را در کدام منا باید قربانی کرد تا ذبیحالله شد؟
من را با کدام تیغ باید سربرید و فدا کرد تا چهره او عیان شود؟
عاشق و عاشقنما چگونه از هم باز شناخته میشوند؟
بافتن کجا و یافتن کجا؟
شنیدن کجا و دیدن کجا؟
برخی از نجوای شبانهشان میتوان فهمید که مسافرند.
برخی از التهاب مناجاتشان میتوان شناخت که مهاجرند.
برخی هم چنان پایبست دنیا و لذایذ مادیاند که جز شکم و شهوت و مال و ریاست، جذبشان نمیکند و افق نگاهشان فراتر از دماغشان نیست و چشمانداز آرزوهایشان جز خوردن و خوابیدن نیست!
به قول صائب تبریزی:
ما که در هر بُنِ مو، سنگ گرانی داریم هیچ سیلاب به دریا نرساند ما را
این سنگهای گران تعلقات سدّراه است و سیمهای خاردار عروج تا کسی از جا و جان نرهد و به جانان نرسد!
اینکه نام و یاد و خاطره شهیدان ماندگار میشود، بهبرکت سخاوتی است که در وجودشان نهفته و نقد حیات را میبخشند تا به بهشت برسند.
چون که بهشت را به بها میدهند نه بهانه!
آخرت بازار خرید متاعی است که از منیّت و وابستگی پاک شده باشد.
چه زیبا گفتهاند:
تکلف گر نباشد، خوش توان زیست
تعلق گر نباشد، خوش توان مرد.