چرا باید دشمنان امام حسین(ع) را لعن کرد؟
اغلب این پرسش را منافقان مطرح مىکنند؛ البته منافقانِ مدرن! آنها مىگویند که بسیار خوب، ما تا اینجا قبول کردیم که تاریخ امام حسین(ع) تاریخ مؤثر و حرکتآفرینى بوده است.
همچنین دریافتیم که باید آن را عمیقاً بهخاطر داشت و به یاد امام حسین(ع) عزادارى کرد؛ تا اینجا را قبول داریم؛ اما شما در این عزادارىهاى خود، کار دیگرى هم مىکنید. علاوه بر اینکه از امام حسین(ع) بهنیکى یاد مىکنید و بر شهادت او گریه مىکنید، بر دشمنان امام حسین(ع) هم لعن مىفرستید. این کار براى چیست و چرا دشمنان ابىعبدالله را لعن مىکنید؟ این کار نوعى خشونت و بدبینى است. این یک نوع احساسات منفى است و با منش «انسانِ مدرن» نمىسازد. هنگامى که احساسات شما تحریک مىشود، بروید گریه و عزادارى کنید؛ اما چرا دشمنان را لعن مىکنید؟ چرا مىگویید: «أَتَقَرَّبُ اِلى اللّهِ بِالْبَرائَةِ مِنْ اَعْدائِک»؛۱ من با تبرّى از دشمنان تو، به خدا تقرب مىجویم. چرا مقید هستید، همواره در زیارت عاشورا صد مرتبه دشمنان امام حسین(ع) را لعن کنید؟ بیایید فقط همان صد مرتبه سلام را بخوانید. چرا باید این همه لعن بگویید و مردم را نسبت به دیگران بدبین کنید و یا نسبت به دیگران احساسات منفى ایجاد کنید؟ امروز زمانى است که باید با همه مردم با خوشى و شادى و لبخند رفتار کرد. امروز باید دم از زندگى زد، دم از شادى زد، دم از صلح و آشتى زد. این روحیّه لعن و تبرى و پشت کردن به دیگران خشونتهایى است که به هزار و چهار صد سال پیش؛ یعنى زمانى که امام حسین(ع) را کشتند، برمىگردد و با آن زمان مناسبت دارد؛ اما امروز دیگر جامعه و مردم این کارها را نمىپسندند. بیایید بهجاى اینها راه آشتى را پیش بگیرید، به روى دشمنان هم لبخند بزنید، به آنها هم محبت کنید. مگر اسلام دین محبت، دین رأفت و رحمت نیست؟ این چه کارى است که شما دائماً لعن و بدگویى مىکنید؟
اگر کسانى واقعاً از روى جهل این سؤال را مطرح کنند، جواب دادن به آنها مشکل نیست؛ اما احتمال قوى مىدهیم که بسیارى از کسانى که اینگونه سخن مىگویند، اندیشههاى دیگرى و اغراض خاصى در سر دارند. احتمال دارد، آنها از سیاستهاى دیگرى پیروى کنند و یا نقشههایى را که دیگران کشیدهاند، اجرا کنند؛ البته ما فرض را بر این مىگذاریم که این سؤال عاقلانه و عالمانهاى است که جواب آن هم، باید عالمانه باشد. صرف نظر از ارزشگذارى در مورد طرح اینگونه سؤالها، فرض کنید اگر نوجوانى از ما سؤال کرد که چرا باید قاتلان ابىعبدالله(ع) را لعن کرد؟ بهجاى لعنهایى که در زیارت عاشورا مىخوانید، صد مرتبه دیگر هم باز بر امام حسین(ع) سلام بفرستید. مگر سلام کردن براى سیدالشهداء(ع) ثواب ندارد؟ بهجاى آن صد مرتبه لعن، صد مرتبه سلام بفرستید، چه عیبى دارد؟ این همه لعن و بدگویى، فحش، ناسزا و اظهار برائت چه لزومى دارد؟
پاسخ علمی این شبهه
جواب علمى چنین سؤالى این است که همانگونه که سرشت انسان فقط از شناخت ساخته نشده است، تنها از احساسات و عواطف مثبت هم ساخته نشده است. آدمیزاد موجودى است که هم احساس مثبت و هم احساس منفى دارد. هم عواطف مثبت و هم عواطف منفى دارد. همانگونه که شادى در وجود ما هست، غم هم هست. خدا ما را اینگونه آفریده است. هیچ انسانى نمىتواند بىغم و یا بىشادى زندگى کند. همچنانکه خدا استعداد خندیدن به ما داده، استعداد گریه کردن هم به ما عطا فرموده است. در جاى خودش باید خندید و به جاى خود هم باید گریست. تعطیل کردن بخشى از وجودمان، به این معنى است که از دادههاى خدا در راه آنچه آفریده شده، استفاده نکنیم. دلیل اینکه خدا در ما گریه را قرار داده، این است که در مواردى باید گریه کرد. البته مورد آن را باید پیدا کنیم و الاّ استعداد گریه در وجود ما لغو خواهد بود. خدا چرا در انسان این احساس را قرار داده است که بهواسطه آن، حزن و اندوه پیدا مىکند و اشک از دیدگانش جارى مىشود؟ معلوم مىشود، گریه کردن نیز در زندگى انسان جاى خود را دارد. گریه براى خدا، بهانگیزه خوف از عذاب یا شوق به لقاى الهى و شوق به لقاى محبوب، در تکامل انسان نقش دارد. انسان در اثر دلسوزى نسبت به محبوب مصیبتدیده خود، رقت پیدا مىکند؛ این طبیعت انسان است که در مواردى باید رقت قلب پیدا کند و در اثر آن گریه سر دهد.
خداوند در ما محبت را آفریده است تا نسبت به کسانى که به ما خدمت مىکنند، نسبت به کسانى که کمالى دارند، خواه کمال جسمانى، یا کمال عقلانى یا روانى و یا عاطفى، به ابراز علاقه و محبت بپردازیم. هنگامى که انسان احساس مىکند، در جایى کمالى و یا صاحب کمالى یافت مىشود، نسبت به آن کمال و صاحب کمال محبت پیدا مىکند. علاوه بر آن، در وجود انسان نقطه مقابل محبت بهنام بُغض و دشمنى قرار داده شده است. همانگونه که فطرت انسان بر این است که کسى را که به او خدمت مىکند، دوست بدارد، فطرتش نیز بر این است که کسى را که به او ضرر مىزند، دشمن بدارد. البته ضررهاى مادىِ دنیوى براى مؤمن اهمیتى ندارد؛ چون اصل دنیا براى او ارزشى ندارد؛ اما دشمنى که دین را از انسان بگیرد، دشمنى که سعادت ابدى را از انسان بگیرد، آیا قابل اغماض است؟ قرآن مىفرماید: [انَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُّوٌ فَاتَّخِذُوهُ عَدُّواً]؛۲ شیطان دشمن شماست؛ شما هم باید با او دشمنى کنید. با شیطان دیگر نمىشود لبخند زد و کنار آمد؛ وگرنه انسان هم مىشود شیطان. اگر باید با اولیاى خدا دوستى کرد، با دشمنان خدا هم باید دشمنى کرد. این فطرت انسانى است و عامل تکامل و سعادت انسانى است. اگر «دشمنى» با دشمنان خدا نباشد، بهتدریج رفتهرفته رفتار انسان با آنها دوستانه مىشود و در اثر معاشرت، رفتار آنها را مىپذیرد و حرفهایشان را قبول مىکند. کمکم شیطان دیگرى مثل آنها مىشود. مىگویید نه! ببینید قرآن چه مىفرماید: [وَاِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فى آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُم حتّى یَخوضُوا فى حَدیث غیرهِ]؛۳ چنانچه ببینى کسانى نسبت به دین بدگویى و اهانت مىکنند، با سستى و با زبان مسخره و استهزا سخن مىگویند، به آنها نزدیک نشو، هرچه گفتند، گوش نده تا زمانى که به بحث دیگرى بپردازند و در جاى دیگر مىفرماید: [وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فى الْکتابِ أَنْ اِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللّهِ یُکْفَرُ بِها وَیُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدوا مَعَهُمْ حتّى یخوضوا فى حدیث غَیْرهِ]. بعد مىفرماید: اگر کسانى این نصیحت را گوش نکردند، باید بدانند که عاقبت به آنها ملحق خواهند شد. [اِنَّ اللّهَ جامِعُ الْکافِرینَ وَالْمُنافِقینَ فى جَهَنَّمَ جَمیعاً]؛۴ سرانجامِ کسانى که نسبت به استهزاکنندگانِ دین محبت میورزند و به آنها روى خوش نشان مىدهند، این است که تدریجاً حرفهاى استهزاکنندگان بر آنها اثر مىگذارد. وقتى حرفهایشان اثر کرد، در دلهایشان شک به وجود مىآید و اگر شک ایجاد شد، اظهار ایمان کردن نفاق مىشود. انسان وقتى در دل ایمان ندارد؛ اما در ظاهر بگوید من مسلمانم، این عین نفاق است. قرآن مىفرماید: [اِنَّ اللّهَ جامِعُ الْکافِرینَ وَالْمُنافِقینَ فى جَهَنَّمَ جَمیعاً]؛ چنین کسانى که در دنیا بهواسطه اثر همنشینى با کافران منافق مىشوند، در آخرت داخل جهنم با ایشان همنشین خواهند بود.
بهعبارت دیگر، دشمنى با دشمنان، سیستمى دفاعى در مقابل ضررها و خطرها ایجاد مىکند. بدن انسان همانگونه که عامل جاذبهاى دارد که مواد مفید را جذب مىکند، یک سیستم دفاعى نیز دارد که سموم و میکربها را دفع مىکند؛ سیستمى که با میکروب مبارزه مىکند و آنها را مىکشد. کار گلبولهاى سفید همین است. اگر سیستم دفاعى بدن ضعیف شد، میکربها رشد مىکنند. رشد میکروبها به بیمارى انسان منجر مىشود و انسان بیمار، ممکن است با مرگ رو به رو شود. اگر بگوییم ورود میکروب به بدن ایرادى ندارد، به میکروب خوشآمد گفته و بگوییم مهمان هستید، احترامتان واجب است، آیا در این صورت بدن سالم مىماند؟ باید میکروب را از بین برد. این سنت الهى است. این تدبیر و حکمت الهى است که براى هر موجود زندهاى دو سیستم در نظر گرفته است؛ یک سیستم براى جذب و دیگرى سیستم دفع. همانطور که جذب مواد مورد نیاز، براى رشد هر موجود زندهاى لازم است، دفع سموم و مواد مضر از بدن هم لازم است. اگر انسان سموم را دفع نکند، نمىتواند به حیات خود ادامه دهد.
موجودات زنده قوه دافعه دارند. این قوه دافعه بهخصوص در حیوانات و انسان همین نقش را ایفا مىکند. چیزهایى که براى بدن مضر است، باید بیرون ریخت. دستگاههایى در بدن وجود دارند، نظیر کلیه، مثانه و... که این کار را بهطور عادى انجام مىدهند. گاهى هم وقتى میکروبهاى خارجى حملهور مىشوند، باید گلبولهاى سفید فعال شوند و با آنها بجنگند تا آنها را کشته و از بدن بیرون بریزند. در روح انسان نیز، باید چنین استعدادى وجود داشته باشد. باید یک عامل جاذبه روانى داشته باشیم تا از کسانى که براى ما مفید هستند، خوشمان بیاید، دوستشان بداریم، به آنها نزدیک شویم و از آنان علم، کمال، ادب، معرفت و اخلاق فرا بگیریم. چرا انسان افراد و امور پسندیده را دوست دارد؟ براى اینکه وقتى به آنها نزدیک مىشود، از آنها استفاده مىکند. نسبت به خوبانى که منشأ کمال هستند و در پیشرفت جامعه مؤثر هستند، باید ابراز دوستى کرد و در مقابل، باید عملاً با کسانى که براى سرنوشت جامعه مضر هستند، دشمنى کرد: [قَدْ کانَتْ لَکُمْ اُسْوُةٌ حَسَنَةٌ فى اِبْراهیمَ وَالَّذینَ مَعَهُ اِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ اِنّا بُرَئاءُ مِنْکُمْ وَمِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ، کَفَرْنا بِکُمْ وَبَدا بَیْنَنا وَبَیْنَکُم الْعَداوَةُ وَالْبَغْضاءُ اَبَداً حَتّى تُؤْمِنُوا بِاللّه وَحْدَهُ].۵ قرآن مىفرماید: شما باید به حضرت ابراهیم(ع) و یاران او تأسى کنید. مىدانید که حضرت ابراهیم(ع) در فرهنگ اسلامى، جایگاه بسیار رفیعى دارد. پیغمبر اکرم(ص) هم مىفرمود: من تابع ابراهیم هستم. اسلام هم نامى است که حضرت ابراهیم(ع) به این دین و آیین داد: [هُوَ سَمّاکُم الْمُسْلِمینَ مِنْ قِبْل].۶ خداوند مىفرماید: شما باید به ابراهیم(ع) تأسى کنید. کار ابراهیم(ع) چه بود؟ ابراهیم(ع) و یارانش به بتپرستانى که با آنها دشمنى مىکردند و ایشان را از شهر و دیار خود بیرون راندند، گفتند: [اِنّا بُرَئاءٌ مِنْکُمْ]؛ ما از شما بیزاریم. اعلان برائت کردند. بعد به این هم اکتفا نمىکند. مىفرماید: بین ما و شما تا روز قیامت دشمنى و کینه برقرار است؛ مگر اینکه دست از خیانتکارى خود بردارید.
دلیل اصلی دشمنی ما با آمریکا
اینکه ما نسبت به دشمنان اسلام و شیطان بزرگ آمریکا این قدر کینه داریم و اجازه نمىدهیم، شعار «مرگ بر آمریکا» حذف شود، تأسى به حضرت ابراهیم(ع) است. قرآن مىفرماید: شما باید از ابراهیم(ع) یاد بگیرید و صریحاً بگویید: مرگ بر دشمن اسلام و عداوت و دشمنى خود را نسبت به دشمنان دین اعلام کنید. همه جا، جاى لبخند نیست. در بعضى موارد باید عبوس بود، باید اخم کرد، باید صریحاً گفت: ما دشمن شماییم، ما آشتى نمىکنیم؛ مگر دست از خیانت بردارید. این دستور قرآن است. سابقاً مىگفتند: فروع دین ده تاست. بعد از «امر به معروف» و «نهى از منکر» دو فرع «تولّی» و «تبرّی» را نیز جزء فروع دین به حساب مىآوردند.
یعنى از جمله واجباتى که همه مسلمان ها باید توجه داشته باشند و به آنها عمل کنند، این است که باید دوستان خدا را دوست بدارند و با دشمنان خدا نیز دشمنى کنند. تنها دوستى دوستان خدا کافى نیست؛ اگر دشمنى با دشمنان خدا نباشد، دوستى دوستان هم، از بین خواهد رفت. اگر سیستم دفاعى بدن نباشد، آن سیستم جذب هم، نابود خواهد شد. آنچه مهم است، این است که ما جاى جذب و دفع را درست بشناسیم. گاهى متأسفانه امور مشتبه مىشود. در موردى که باید جذب کنیم، عملاً به دفع مىپردازیم. کسى که از روى نادانى، سخنى به اشتباه و خطا گفته و لغزشى براى او پیش آمده و بعد هم پشیمان گردیده است و یا اگر براى او توضیح دهیم، از روى انصاف قبول خواهد کرد، نسبت به چنین کسى نباید دشمنى کرد. صِرف اینکه کسى مرتکب گناهى شد، نباید او را از جامعه طرد کرد؛ بلکه باید در صدد اصلاح او برآییم. او بیمارى است که باید به پرستارىاش پرداخت. در این مورد جاى اظهار دشمنى نیست؛ مگر کسى که تعمد داشته باشد و علناً گناه را در جامعه رواج دهد. این دیگر خیانت، تعمد، خباثت و پلیدى است. باید با چنین شخصى دشمنى کرد؛ اما اگر کسى اشتباهاً مرتکب گناهى شده است، باید با مهربانى با او رفتار کرد. نباید آبروى او را ریخت؛ بلکه باید در اصلاح او سعى کرد. او مشکل دارد و باید مشکلش را حل کرد.
اما در مورد دشمنان غدّار، کینهتوز و قسمخورده، خداوند مىفرماید: [وَلَنْ تَرْضى عَنْکَ الْیَهُودُ وَلا النَّصارى حَتّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم]؛۷ تا دست از انقلابتان بر ندارید، آمریکا از شما راضى نخواهد شد. هر روز لازم است، تأمل کنیم که آشتى با چنین کسانى یعنى چه؟ لبخند به روى آنان یعنى چه؟ باید با نهایت غضب، خشونت، تندى و عبوسى با اینها بر خورد کرد. باید مرگ را بر سر اینها بارید؛ چون آنان جز به مرگ ما راضى نیستند؛ نهتنها به مرگ بدن ما؛ بلکه تنها به مرگ روح ما، به مرگ دین ما راضى مىشوند.
نتیجه بحث
حاصل سخن اینکه، بزرگداشت مراسم سیدالشهداء(ع) بازسازى حیات حسینى است تا از آن حیات، بهنحو احسن استفاده شود. نباید به بحثهاى علمى اکتفا شود؛ چون انسان به برانگیخته شدن عواطف و احساسات احتیاج دارد. نباید به عواطف مثبت، به شادى و به خنده، بسنده کرد؛ زیرا زنده نگه داشتن خاطره سیدالشهداء(ع) و مظلومیت او از راه احساسات شورانگیز حزن و گریه و سوگوارى امکان دارد و بالأخره همراه با آن همه درود و سلام و عرض ارادت به خاک پاى حسینى و به خاک قبر حسینى، باید بر دشمن حسین(ع) و دشمن اسلام و دشمنان خدا لعن و نفرین کرد. تنها سلام و درود مشکل را حل نمىکند. ما نمىتوانیم از برکات حسینى استفاده کنیم؛ مگر اینکه اول دشمنان او را لعن کنیم و بعد بر او سلام بفرستیم. قرآن هم اول مىفرماید: [أَشِدّاءُ عَلَى الْکُفّار]،۸ بعد مىفرماید: [رُحَماءُ بَیْنَهُم]؛۹ پس در کنار سلام، باید لعن هم باشد. در کنار ولایت، تبرّى و اظهار دشمنى نسبت به دشمنان اسلام نیز باید باشد. اگر اینگونه شدیم، حسینى هستیم؛ وگرنه بىجهت خودمان را به حسین(ع) نسبت ندهیم.
منبع: آذرخشی دیگر از آسمان کربلا
آیتالله محمدتقی مصباح یزدی(ره).
..............................................
پی نوشتها
۱. زیارت عاشورا؛ ۲. فاطر، ۶؛
۳. انعام، ۶۸؛ ۴. نساء، ۱۴۰؛
۵. ممتحنه، ۴؛ ۶. حج، ۷۸؛
۷. بقره، ۱۲۰؛ ۸. فتح، ۲۹؛ ۹. همان.