هفته‌نامه سیاسی، علمی و فرهنگی حوزه‌های علمیه

نسخه Pdf

پاسخ به شبهات آلوسی به دلالت حدیث غدیر بر ولایت بلافصل حضرت ‌امیر(ع)

پاسخ به شبهات آلوسی به دلالت حدیث غدیر بر ولایت بلافصل حضرت ‌امیر(ع)

نوشتاری از حجت‌الاسلام والمسلمین محمد عرب‌صالحی، رئیس پژوهشکده حکمت و دین‌پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

این نوشتار، پاسخ‌هایی است مستدل به ادعاهای سه‌گانه جناب آلوسی در مورد دلالت حدیث غدیر.
سیدمحمود افندی آلوسی بغدادی، متوفای ۱۲۷۰هجری قمری، از مفسران بزرگ و بنام اهل سنت و صاحب تفسیر روح‌المعانی، از بزرگترین تفاسیر علمای اهل سنت بر قرآن کریم است. تفسیر ‌وی، بیش از همه از تفسیر فخررازی متأثر است و خود او هم از علمای متعصب اهل سنت به‌شمار می‌آید. وی در روح المعانی اعتراف می‌کند که در بسیاری از کتب اهل سنت، ماجرای غدیر به‌عنوان شأن نزول آیه اکمال ذکر شده است؛ اما ضمن ضعیف دانستن همه آن اخبار، به دلالت آن خبر پرداخته و بزرگ‌ترین نقص استدلال شیعه به این نقل‌ها را در معناکردن «مولی» به «اولی» دانسته است؛ زیرا هیچ‌جا در زبان عرب صیغه «مفعل» به‌معنای «افعل» به‌کار نرفته است. اشکال بعدی ‌او این است که بر فرض که مولی به‌معنای اولی باشد، باز به‌معنای اولی بالتصرف نیست؛ بلکه ممکن است به‌معنای اولی به محبت یا اولی به تعظیم و امثال آن باشد. آلوسی سپس می‌گوید: بر فرض معنای روایت غدیر اولی بالتصرف هم باشد، باز مربوط به دوران خلافت علی(ع) است و این را ما هم می‌پذیریم و چنانچه گفته شود، این اختصاص به علی(ع) ندارد، پس چرا فقط او را ذکر نموده است؟
 پاسخ ما این است که چون پیامبر(ص) به‌واسطه وحی خبردار شده که در زمان علی(ع) فساد و بغی رخ خواهد داد، بر ذکر مطلب در خصوص علی(ع) تأکید کرده‌اند.

  ناسازگاری اشکال با دیدگاه بزرگان ادبیات و مفسرین و محدثین در موارد مشابه
اولین پاسخ این است که کلمه مولی در موارد دیگری از آیات قرآن هم آمده است که توسط مفسرین به اولی تفسیر شده است. بسیاری از مفسران و اهل حدیث، کلمه مولاکم در آیه ۱۵ سوره حدید «ماویکم النار هی مولاکم و بئس المصیر» را به «اولی بکم» معنا کرده‌اند. بخاری از بزرگان حدیث اهل سنت و صاحب یکی از صحاح سته در الصحیح و فراء (متوفای ۲۰۷ ق) به‌عنوان زبردست‌ترین و عالم‌ترین فرد در نحو، لغت و فنون ادبی در معانی القرآن، ابوعبیده (متوفای ۲۱۰ ق) به‌عنوان دانشمندی لغوی و علامه‌ای روایت‌شناس که صاحب تصانیف متعددی است در مجازالقرآن، ابن‌قتیبه در غریب‌القرآن، طبرانی در تفسیر القرآن‌العظیم و زمخشری در الکشاف «مولاکم» را به‌معنای «اولی بکم» دانسته‌اند. علامه ‌امینی(قد)، اسامی ۴۲ نفر از این مفسرین و اهل حدیث را در الغدیر ثبت کرده که معنای «اولی بکم» را برای «مولاکم» در آیه فوق نقل کرده‌اند. در آیات دیگری از قرآن هم، از سوی برخی از مفسران «مولی» به «اولی» تفسیر شده است؛ مثل «أَنْتَ مَوْلانا»، «بَلِ اللَّهُ مَوْلاکُمْ» و «هُوَ مَوْلانا».
علامه ‌امینی(قد) به موارد بی‌شماری از قول عالمان که تصریح کرده‌اند که یکی از معانی مولی، اولی به تصرف و مالک تدبیر است و به موارد استعمال‌شده در آن معنا اشاره می‌کند. از باب نمونه در حاشیه سیالکوتی بر شرح مواقف، استعمال مولی به‌معنای اولی، امری شایع در کلام عرب و منقول از ائمه لغت دانسته شده و به کلام ابوعبیده لغوی و روایت «ایما امرأة نکحت بغیر اذن مولاها… » استناد شده است. ابن‌حجر هیثمی فی‌الجمله استعمال مولی به‌معنای اولی را پذیرفته؛ گرچه در مورد حدیث غدیر این معنا را قبول ندارد. تعداد این نمونه‌ها بسیار است و برای دیدن مثال‌های بیشتر می‌توان به الغدیر مراجعه نمود.
مطلب وقتی جالب‌تر می‌شود که بدانیم جناب آلوسی، خود در موارد متعددی از آیات قرآن کریم، مولی را به‌معنای متولی امر گرفته است؛ به‌عنوان مثال در آیه «وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُم‏… » و آیه «هُوَ مَوْلانا وَعَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُون‏» مولا را به‌معنای ناصر و متولی امور و در آیه «إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ‌هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحین‏» و آیه «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا» ولی را به‌معنای حافظ و متولی امر یا محب و متولی امر گرفته است؛ اما چنین معنایی را در روایت غدیر اختیار نکرده است؛ بدون اینکه قرینه خاصی بر معنای مختار ذکر کند.

  ناسازگاری اشکال با فهم مخاطبین حاضر در واقعه
یکی دیگر از پاسخ‌هایی که می‌توان به این شبهه داد، آن است که همان‌گونه که علامه ‌امینی(قد) می‌نویسد، حاضران در آن صحنه همه از کلمه مولی امامت و رهبری علی(ع) را فهمیده‌اند. حضرت خود مکرر در شعر و نثر آن را به امامت و ولایت معنا کرده است؛ مثلاً در نامه‌ای به معاویه مصرع زیر را آورده‌اند: «وأوجبَ لی ولایتَهُ علیکُمْ‏ رسول‌الله یومَ غدیرِ خُمِ‏»
حسان‌بن ثابت که در آن محفل عظیم حضور داشت، پس از اجازه‌گرفتن از پیامبر(ص) در به نظم‌آوردن حادثه غدیر این‌گونه می‌سراید:
«فقال له: قمْ یا علیُّ فإنّنی‏ رَضِیتُکَ من بعدی إماماً وهادیاً»
پس از پایان قصیده پیامبر(ص) هم شعر حسان را تأیید و او را این‌گونه مورد تفقد قرار دادند: ‌ای حسان! مادام که با زبانت ما را یاری می‌کنی، مؤید به روح‌القدس هستی!
قیس‌بن سعدبن عباده، صحابی بزرگ پیامبر(ص) هم این‌گونه در آن اجتماع می‌سراید: «وعلیٌّ إمأمنا و إمامٌ‏ لسوانا أتی به التنزیلُ‏
یوم قال النبیُّ: من کنت مولا هُ فهذا مولاه خطبٌ جلیلُ‏»
عمروعاص صحابی، کمیت‌بن زید اسدی (الشهید ۱۲۶) سیداسماعیل حمیری (متوفای ۱۷۹)، محمد -بن عبدالله حمیری و ده‌ها تن دیگر از صحابه و تابعین و غیر آنها تا عصر حاضر که در میان آنها، تعداد زیادی از اهل لغت عرب وجود دارد، از حادثه غدیر، ولایت و امامت حضرت را فهمیده‌اند.
بنابراین، اینکه آلوسی می‌گوید: اگر بپذیریم که مولی به‌معنای اولی باشد، دلیلی نداریم که مراد اولی به تصرف باشد؛ بلکه می‌تواند مراد اولی به محبت باشد؛ پاسخ این است که همان‌گونه که گذشت، حاضران در آن محفل عظیم، معنای اولی به تصرف را فهمیدند و خطبه پیامبر(ص) و استشهاد به اینکه او اولی به مؤمنین است، از انفس آنان و تفریع ولایت حضرت ‌امیر(ع) بر آن، معنایی غیر از اولویت در تصرف را نمی‌رساند.
به‌علاوه برخی از متکلمان ضمن شمردن معانی مختلف مولی، به‌طور مستدل اثبات کرده که در حدیث غدیر از بین این معانی، جز «اولی به تصرف‌بودن» و «مالک تدبیر امور بودن» سایر معانی نادرست است. سخن ‌وی به‌طور بسیار خلاصه این است که برای کلمه مولی ۲۷ معنا ذکر شده است: ۱. الربّ، ۲. العمّ، ۳. ابن‌العمّ، ۴. الابن، ۵. ابن‌الأُخت، ۶. المعتِق، ۷. المعتَق، ۸. العبد، ۹. المالک، ۱۰. التابع، ۱۱. المنعَم علیه، ۱۲. الشریک، ۱۳. الحلیف، ۱۴. الصاحب، ۱۵. الجار، ۱۶. النزیل، ۱۷. الصهر، ۱۸. القریب، ۱۹. المنعِم، ۲۰. العقید، ۲۱. الولیّ، ۲۲. الأَولی بالشی‏ء، ۲۳. السیّد غیر المالک والمعتِق، ۲۴. المحبّ، ۲۵. الناصر، ۲۶. المتصرِّف فی‌الأمر، ۲۷. المتولّی فی‌الأمر.
معنای اول در مورد روایت غدیر، لازمه‌اش کفر و معنای دوم تا چهاردهم، لازمه‌اش کذب است؛ چون هیچ‌یک در خصوص حضرت ‌امیر(ع) صادق نیست. معنای ۱۴ تا ۱۸ هیچ تناسبی با آن جلسه و اجتماع عظیم ندارد؛ چنانکه تناسبی با تهدید خداوند مبنی بر عدم تبلیغ رسالت الهی در صورت ترک این امر نخواهد داشت. ‌او سپس بقیه معانی محتمل را که با نظر شیعه ناسازگار است، هم با ادله متقن رد می‌کند که جهت رعایت اختصار از ذکر ادله آن خودداری می‌گردد. وی سپس در خصوص نظر آلوسی که مختار تفسیر المنار هم هست می‌گوید: اگر مراد اعلان محبت نسبت به حضرت باشد، چه مراد إخبار از وجوب محبت به حضرت باشد یا انشای آن، اولاً این نیاز به گفتن نداشت؛ آن هم با نگه‌داشتن آن اجتماع عظیم در آن هوای گرم و دستور به بازگشت کسانی که از آن منطقه عبور کرده‌اند و صبرکردن تا بقیه هم به این اجتماع ملحق شوند، با آن همه مقدماتی که در نقل‌های تاریخی ذکر شده است و اینکه امر کند که این مسأله را حاضران به غایبان برسانند و اینکه در ابتدا سخن از رحلت خود در آینده نزدیک بگوید و از مردم بر توحید و رسالت و معاد اقرار بگیرد و اینکه او بر مؤمنین اولی از خودشان است و قرائن متعدد دیگر که حکایت از یک امر بسیار مهم است؛ زیرا لزوم محبت علی(ع) برای کسی مخفی نبوده است و سابق بر آن، به کرات این مسأله را گوشزد کرده بودند و اکمال دین و اتمام نعمت و تبلیغ رسالت، نمی‌تواند به ذکر این امر منوط شود و از محتوای آیات اکمال و تبلیغ چنین برمی‌آید که ناظر به یک امر جدید و عظیم است. ثانیاً چنین امری نیاز به تبریک و بیعت نداشت؛ مگر آنکه مراد از محبت، صرف حب و دوستی که در حق همه برادران دینی لازم است، نباشد؛ بلکه در همان درجه‌ای باشد که نسبت به پیامبر(ص) لازم است و چنین محبتی لزوم تبعیت و اتباع از اوامر را هم به دنبال دارد و این، همان ولایت امر و اولویت در تصرف است؛ بنابراین از مجموع معانی ذکرشده، چند معنا باقی می‌ماند: ولیّ، اولی به شیئ و اولی به تصرف و متولی امر که درواقع همه به یک معنا بازمی‌گردد و آن معنای اولی به تصرف و تدبیر است که محذورات ذکرشده را ندارد. ‌ایشان سپس به‌طور مفصل بیست قرینه حالیه و مقالیه در اثبات اینکه مراد پیامبر(ص) از کلمه مولی در خطبه غدیر، اولی به تصرف‌بودن و اعلان ولایت امری حضرت علی(ع) بوده را ذکر کرده است.
سبط‌بن جوزی (ت ۶۵۴) هم پس از ذکر نه معنا برای «مولی»، همه را به‌طور مستدل رد کرده و آنگاه می‌گوید: مراد از حدیث غدیر، طاعت محضه مخصوصه است. پس معنای دهم (اولی) برای مولی متعین می‌شود. در این‌صورت، معنای روایت این است که هرکس من اولی به او هستم از خودش، علی هم اولی به اوست.
و عجب است از جناب البانی که حدیث غدیر را صحیح و متواتر می‌داند و بر ابن‌تیمیه خرده می‌گیرد که چرا چنین حدیثی را انکار و تکذیب کرده است و می‌گوید: وجهی برای این کار جز عجله و مبالغه ابن‌تیمیه در رد شیعه وجود ندارد؛ اما در معنای حدیث تقریر، ابن‌تیمیه را تحسین کرده و گفته: این حدیث نکته جدیدی ندارد و بیان لزوم موالات نسبت به علی(ع) را گوشزد کرده و چنین موالاتی برای همه مؤمنان است و اختصاصی به حضرت علی ندارد.
با توجه به قرائنی که بالا ذکر شد، هیچ‌وجهی برای این توجیه باقی نمی‌ماند و مطابق نظر البانی، کار پیامبر(ص) در روز غدیر، کاری عبث و لغو خواهد بود. به‌نظر می‌رسد، برای این توجیه جناب البانی هم، وجهی جز عجله و مبالغه ‌ایشان برای رد نظر شیعه وجود ندارد.
ناسازگاری اشکال با تناظر اولویت پیامبر(ص) با اولویت علی(ع) در کلام پیامبر(ص)
پاسخ دیگر به آلوسی آن است که معنای «مولا» از تناظری که پیامبر(ص) بین ولایت خویش و ولایت‌امیرالمؤمنین(ع) برقرار نمود، کشف می‌شود. پیامبر(ص) در همان خطبه غدیریه از مردم اقرار می‌گیرد که او از خودشان بر آنان اولویت دارد؛ «قال الستم تعلمون انی اولی بالمؤمنین من انفسهم قالو بلی؛ قال الستم تعلمون انی اولی بکل مؤمن من نفسه؟ قالوا بلی» و سپس نصب علی(ع) به ولایت را بر آن متفرع می‌کند. «فاخذ بید علی(ع) فقال: من کنت مولاه فعلی مولاه…» و این صریح در این است که مولی در اینجا، همان اولی است که پیامبر(ص) برای خود اقرار می‌گیرد. نویسنده کتاب قیم‌الغدیر، اسامی ۶۴ نفر از حفاظ و علمای اهل سنت را که این سخن پیامبر را نقل کرده‌اند، ثبت نموده است. درواقع پیامبر(ص) ابتدا به مفاد آیه [النَّبِیُّ أَوْلی‏ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ‏ أَنْفُسِهِم] (احزاب/۶) استشهاد کرده و از آنان بر این امر اقرار می‌گیرد و آنگاه ولایت علی(ع) را بر آن متفرع می‌کند. مفسران در مفاد این آیه شریفه گفته‌اند: مراد آن است که پیامبر(ص) در تمام امور دنیوی و اخروی مردم، بر آنان اولویت دارد و باید تمام اوامر و نواهی او را نافذ بدانند و او احق و اقرب و اشدالولایة است بر مؤمنان از خود آن‌ها و مردم باید خواست و حاجت پیامبر(ص) را بر خواست خود مقدم بدارند و او احق به تصرف است در تمام شئون مردم از خود آنها و هرگاه برای مکلف، امر دایر باشد بین پیامبر(ص) و خودش، جانب پیامبر(ص) را ترجیح دهد و اگر خطری متوجه پیامبر شد، با جان خود از پیامبر محافظت کند و اوامر و نواهی او را بر خواست خود مقدم بدارد. بالطبع در مورد حضرت‌امیر(ع) هم که در روز غدیر جعل ولایتش مترتب بر مفاد این آیه شده است، باید همین مفاد منظور گردد و رعایت شود.
نعمانی(متوفای ۳۶۰ ق) در کتاب شریف الغیبة روایتی نقل می‌کند که در آن، پیامبر(ص) در جریان غدیر خم، قبل از بیان ولایت امام علی(ع)، ابتدا معنا و منظور خود از مولا و ولاء را روشن نموده و فرمودند: «قَالَ: یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ مَوْلَایَ وَأَنَا مَوْلَی الْمُؤْمِنِینَ وَأَنَا أَوْلَی بِهِمْ مِنْهُمْ بِأَنْفُسِهِمْ؛ ‌ای مردم خدا مولای من است و من مولای مؤمنین هستم و من نسبت به آن‌ها از خودشان به خودشان اولی هستم». آنگاه ‌امیرالمؤمنین(ع) را به‌عنوان «ولی» معرفی نموده و فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ». در این زمان بود که سلمان فارسی از پیامبر(ص) پرسید: ‌ای رسول‌خدا! چگونه ولایتی!؟؛ «وَلَاءُ مَاذَا» نبی مکرم اسلام(ص) در پاسخ، منظور خود از ولاء را این‌گونه توضیح دادند که هرکه من به او از خودش اولی هستم، علی نیز به او از خودش اولی است؛ «مَنْ کُنْتُ أَوْلَی بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَعَلِیٌّ أَوْلَی بِهِ مِنْ نَفْسِهِ» و در این هنگام بود که آیه «الْیَوْمَ‏ أَکْمَلْتُ‏ لَکُمْ‏ دِینَکُمْ» نازل گردید. در این روایت نبی مکرم اسلام(ص)، به‌صراحت ولایت علی(ع) را از سنخ ولایت خود دانسته و از آن استفاده می‌شود که هر حکمی که ولاء رسول خدا(ص) دارد، همان حکم نیز بر ولایت‌ امیرالمؤمنین(ع) نیز بار می‌شود. این روایت به‌خوبی تناظری را که رسول اکرم(ص) بین ولاء خود و ولاء ‌امیرالمؤمنین برقرار نمود، تبیین می‌نماید.
در کتاب سلیم‌بن قیس هلالی (متوفای ۷۶ ق) آمده است: پیامبر(ص) در پاسخ سلمان فارسی که از پیامبر(ص) پرسید: چگونه ولایتی؟ «یَا رَسُولَ اللَّهِ! وَلَاءٌ کَمَاذَا؟» فرمود: ولائی همچون ولایت خودم «فَقَالَ وَلَاءٌ کَوَلَایَتِی»
اینکه پیامبر(ص) ولایت علی را مانند ولایت خود دانسته، مورد مناشده و احتجاج خود علی(ع) با اعضای شورای شش‌نفره‌ای که می‌خواستند، عثمان را به جانشینی عمر تعیین کنند، نیز قرار گرفته است و آنها نیز این قول پیامبر(ص) در مورد ولایت علی(ع) را تأیید نموده‌اند؛ در یکی از فرازهای این مناشده نسبتاً طولانی که مرحوم طبرسی در الاحتجاج از امام محمدباقر(ع) نقل می‌کند، آمده است که امام علی(ع) خطاب به آنها فرمود: «نَشَدْتُکُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِیکُمْ أَحَدٌ قَالَ لَهُ رَسُولُ‌اللَّهِ(ص) وَلَایَتُکَ کَوَلَایَتِی عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَیَّ رَبِّی وَأَمَرَنِی أَنْ أُبَلِّغَکُمُوهُ غَیْرِی؟ قَالُوا لا؛ شما را به خدا سوگند می‌دهم، آیا در میان شما جز من کسی هست که خداوند در مورد او فرموده باشد، ولایت تو مانند ولایت من است؛ این عهد و پیمانی بود از طرف پروردگارم که فرمانم داد تا به دیگران برسانم؟ گفتند: نه».

  امر پیامبر(ص) به مردم بر سلام‌دادن به امام علی(ع) به‌عنوان‌ امیرمؤمنان(ع)
پاسخ دیگر به اشکال آلوسی، نقل‌های معتبر و فراوانی است که در مجامع روایی شیعه و سنی وجود دارد مبنی بر اینکه پیامبر(ص) هم در روز غدیرخم و هم غیر آن، مکرر به حضار دستور می‌دهد که هم‌اکنون به حضرت علی(ع) به‌عنوان ‌امیر مؤمنان سلام دهند.
به‌عنوان نمونه کلینی(ره) در کافی شریف روایتی را نقل می‌کند که بر اساس آن، زیدبن جهم هلالی می‌گوید: شنیدم که امام صادق(ع) می‌فرمود: پیامبر(ص) بعد از نزول ولایت علی(ع) فرمود: به علی(ع) به‌عنوان‌امیرالمؤمنین سلام دهید: «سَمِعْتُهُ یَقُولُ لَمَّا نَزَلَتْ وَلَایَةُ عَلِیِّ‌بْنِ أَبِی‌طَالِبٍ(ع) وَکَانَ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ‌اللَّهِ(ص) سَلِّمُوا عَلَی عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِین‏… » امام صادق(ع) در ادامه فرمود: «وکَانَ مِمَّا أَکَّدَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ یَا زَیْدُ قَوْلُ رَسُولِ‌اللَّهِ(ص) لَهُمَا قُومَا فَسَلِّمَا عـَلَیـْهِ بـِإِمـْرَةِ الْمـُؤْمـِنِینَ فَقَالَا أَ مِنَ اللَّهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ یَا رَسُولَ‌اللَّهِ فَقَالَ لَهُمَا رَسُولُ‌اللَّهِ(ص) مِنَ اللَّهِ وَمِنْ رَسُولِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ [وَلا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکِیدِ‌ها وَقـَدْ جـَعَلْتُمُ اللّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلًا إِنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ] (نحل: ۹۱)؛ ای زید! از جمله تأکیداتی که خدا در آن روز بر آن دو نفر (ابوبکر و عمر) نمود، این بود که رسول‌خدا(ص)به آنها فرمود: بـرخـیـزیـد و بـه‌عـنـوان «امـیـرالمـؤمـنـیـن» بـه عـلی(ع) سـلام کـنـیـد، آن دو نفر گفتند: ای رسـول‌خـدا! این امر از جانب خدا است یا از جانب رسولش!؟ رسول‌خدا(ص) بـه آنـهـا فـرمـود: از جـانـب خـدا و رسـولش؛ پـس خـدای عزوجل این آیه را نازل فرمود: «و سوگندها را پس از محکم‌کردنش که خدا را ضامن آن کرده‌ایـد مـشـکـنـیـد؛ زیـرا خـدا مـی‌دانـد چـه مـی‌کـنـیـد.»
این حقیقت از مجموع روایات اهل سنت در این باب نیز استفاده می‌شود. ابن‌مردویه از محدثان اهل سنت، روایات متعددی نقل نموده که در آنها رسول‌خدا به صحابه امر فرموده که به امام علی(ع) به‌عنوان‌امیرالمؤمنین سلام دهند؛ از باب نمونه ابن‌مردویه از سالم مولی حذیفه یمانی نقل می‌کند که گفت: پیامبر(ص) ما را امر فرمود که بر علی‌بن ابی‌طالب(ع) با عبارت «یاامیرالمؤمنین ورحمۀالله وبرکاته» سلام دهیم؛ «ابن‌مردویه، عن سالم مولی حذیفةبن الیمان، قال: أمرنا النبیّ(ص) أن نسلّم علی علیّ‌بن أبی‌طالب «یا أمیرالمؤمنین ورحمةالله وبرکاته» همچنین وی در حدیثی از بریده روایت می‌کند که رسول‌خدا به ما امر فرمود که به علی(ع) به‌عنوان ‌امیرالمؤمنین سلام دهیم؛ «أمرنا رسول‌اللّه(ص) أن نسلّم علی علیّ(ع) بأمیرالمؤمنین‏» این روایت توسط شجری جرجانی از علمای زیدی‌مذهب در ترتیب الامالی نیز نقل شده است.
در روایتی دیگر از سالم منتوف‏ غلام علی(ع) نقل می‌کند که گفت: روزی با علی(ع) بودم در زمینی که حضرت در آن زراعت می‌کرد تا اینکه ابوبکر و عمر آمدند و گفتند: سلام علیک یاامیرالمؤمنین ورحمةالله وبرکاته. از آنها پرسیده شد: آیا در زمان حیات رسول‌خدا(ص) نیز چنین می‌گفتید؟ عمر در جواب گفت: رسول‌خدا ما را به این کار امر فرمود؛ «کنت مع علیّ(ع) فی أرض یحرث‌ها حتّی جاء أبوبکر وعمر، فقالا: سلام علیک یا أمیرالمؤمنین ورحمةاللّه وبرکاته. فقیل: کنتم تقولون فی حیاة رسول‌اللّه(ص) ؟! فقال عمر: هو أمرنا بذلک». تفتازانی در شرح المقاصد مضمون این روایت را که به علی(ع) به‌عنوان‌امیرالمؤمنین سلام دهید و همچنین مضامین مشهور دیگری (مانند أنت الخلیفة من بعدی، إنه إمام المتقین، هذا خلیفتی علیکم، أنت أخی و وصیی و خلیفتی من بعدی و قاضی دینی‏) را که در امارت و امامت امام علی(ع) وارد شده، به‌بهانه خبر واحدبودن غیر معتبر دانسته است؛ اما روایاتی که از شیعه و اهل سنت نقل شد، این ادعای او را باطل می‌سازد. سیدبن طاووس (متوفای ۶۶۴ق) در کتاب «الیقین باختصاص مولانا علی(ع) بامرۀ المؤمنین» با استناد به ۲۲۰ حدیث از منابع اهل سنت، نشان می‌دهد که لقب‌امیرالمؤمنین(ع)، مختص به علی(ع) بوده و رسول اکرم(ص) آن را به وی اعطا کرده است؛ بنابراین انکار این روایات توسط تفتازانی مانند انکار خورشید تابان در میانه روز است.
غرض از ذکر این مجموعه، آن است که روشن شود، این روایات به‌نوبه خود، بیان‌گر تفسیر پیامبر(ص) از کلمه مولا در آن محفل است؛ یعنی وقتی که پیامبر اکرم(ص) بعد از اینکه ولایت امام علی(ع) را علنی اعلام نمود، بلافاصله به اصحاب امر فرمود که به‌ ایشان به‌عنوان «امیرالمؤمنین» سلام دهند. این بهترین قرینه است بر اینکه مراد پیامبر از «ولی» یا «مولی» و یا «اولی»، اولویت در تصرف، ولایت و امامت بر مؤمنین بوده است؛ نه هیچ معنای دیگری.
از سوی دیگر پیامبر اکرم(ص) در هیچ‌یک از وقایع تاریخ اسلام بر امام علی(ع)‌ امیری قرار نداد؛ درحالی‌که اسامه را بر ابوبکر، عمر و عثمان ‌امیر قرار داد. همین قراردادن امارت اسامه بر آنها به این معناست که اسامه از آنها افضل بوده است؛ به‌همین دلیل پیامبر(ص)‌ امیرالمؤمنین(ع) را در سپاه اسامه قرار نداد. این استدلال در زیارت امام هادی(ع) در روز غدیر نیز وارد شده است. آنجا که فرمود: رسول‌خدا(ص) تو را در جنگ‌ها و غزوات بسیاری ‌امیر قرار داد؛ در‌حالی‌که هیچ‌گاه ‌امیری بر تو امارت نکرد.
ممکن است به ذهن برسد که فرمان رسول‌خدا بر اطاعت از اسامه، ‌امیرالمؤمنین علی(ع) را نیز شامل می‌شود؛ اما حقیقت آن است که به إجماع شیعه و سنّی و تواتر أحادیث در تواریخ و کتب سیر و تراجم، ‌امیرالمؤمنین(ع) در جیش اسامه نبوده‌اند و رسول‌الله(ص) آن‌حضرت را أمر به خروج با اسامه ننمودند. در عین حال در بسیاری از منابع اهل سنت، به شمول این فرمان نسبت به ابوبکر و عمر تصریح وجود دارد؛ درحالی‌که چنین تصریحی در مورد امام علی(ع) وجود ندارد و از قضا این مطلب دستمایه اسامه برای زیر سؤال‌بردن خلافت أبوبکر قرار گرفت و وقتی که أبوبکر در ابتدای عهد خلافت به اسامه نامه می‌نویسد و از او می‌خواهد که سپاه را برگرداند، اسامه در پاسخ او می‌نویسد: «من الأمیر اسامةبن زیدبن عتیق إلی ابن أبی‌قحافة؛ أمّا بعد، فإذا أتاک کتابی فالحق بمکانک، فإنّ رسول‌الله(ص) بعثنی أمیرا وبعثک أنت وصاحبک فی‌الخیل و أنا أمیر علیکما أمّرنی رسول‌الله(ص)»؛ از أمیر اسامه پسر زید آزاد‌شده رسول‌خدا به سوی پسر أبوقحافه؛ أمّا بعد، همین‌که نامه من به تو رسید، بر سر جای خود بنشین! چون رسول‌خدا(ص) مرا أمیر بر تو قرار داده است و تو و رفیق تو (عمر) را در میان خیل أسبان و اسب‌سواران که حرکت داده است و من ‌امیر بر شما دو نفر هستم و این حکومت و امارت من از ناحیه رسول‌الله(ص) است».

​​​​​​​  قول «اولی به تصرف» ثابت‌کننده خلافت بلافصل امام علی(ع)
اما اینکه آلوسی گفت بر فرض که روایت به‌معنای اولی به تصرف باشد، مربوط به زمان حکومت حضرت است نه مطلقاً، پاسخ این است که پس از پذیرش این امر چاره‌ای ندارند، از اینکه این نکته را هم بپذیرند که روایت، خلافت بلافصل حضرت علی(ع) را می‌گوید؛ چنانکه اگر پادشاهی برای خود جانشین یا ولی‌عهد تعیین کند، همه از آن خلافت بلافصل را می‌فهمند و امکان ندارد، کسی از این جمله این‌گونه بفهمد که این شخص مدت‌ها بعد از من به خلافت می‌رسد و پس از اینکه چند نفر دیگر خلافت نمودند تازه نوبت به‌ایشان برسد. معقول نیست پیامبر(ص) در یک اجتماع عظیم با آن خصوصیات اعلام کند که هرکس من مولای او هستم علی مولای اوست و مرادش این باشد که بیست و پنج سال دیگر علی مولای او خواهد شد. ثانیاً کلام پیامبر(ص) در ابتدای خطبه غدیریه مبنی بر اینکه به‌زودی باید دعوت الهی رحلت از دنیا را اجابت کنم، اگر نگوییم صریح، حداقل ظاهر در این است که پیامبر(ص) همه چیز را برای پس از وفات خود و بلافاصله پس از آن آماده می‌کند. جناب آلوسی هم این ظهور را انکار نکرده و صرفاً به این بسنده کرده که جمله پیامبر(ص) نص در خلافت بلافصل نیست. ثالثاً اگر نظر آلوسی درست باشد، دیگر چه معنا دارد که عمر با عبارت «هنیئا یابن ابی‌طالب اصبحت و امسیت مولا کل مؤمن ومؤمنة»؛ گوارای تو باد ای پسر ابوطالب! صبح و شام مولای هر مؤمن و مؤمنه‌ای گردیدی یا «بَخْ‏ بَخْ‏ یَابْنَ أَبِی‌طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلَایَ وَمَوْلَی کُلِّ مُسْلِم‏»؛ مبارک بادای پسر ابوطالب تو مولای من و مولای هر مسلمانی گردیدی، به حضرت تبریک بگوید و خبر از فعلیت ولایت حضرت علی(ع) بر خود و دیگر مسلمانان بدهد؟ بنابراین، ولایت حضرت علی(ع) حتماً باید قبل از خلفای سه‌گانه باشد تا کلام عمر یعنی «اصبحت مولای و مولی کل مسلم» درست باشد و ۲۵ سال دیگر خلیفه اول و دوم و سوم اساساً در قید حیات نیستند تا حضرت ‌امیر(ع)، مولای آنها باشد. فرض آلوسی این بود که ولایت حضرت مربوط به بیست و پنج سال بعد است و اکنون آن‌حضرت نه بر عمر ولایت دارد نه بر غیر او.
رابعاً قبلاً گذشت که پیامبر(ص) در همان محفل مردم را امر کردند که به علی با عنوان‌ امیرمؤمنان سلام دهند و این جز فعلیت ولایت و امامت را نمی‌رساند. خامساً اگر حضرت برای دیگران هم نصیبی از خلافت قائل بود، علی‌القاعده باید بیان می‌کردند و تأخیر بیان از وقت حاجت در چنین مسأله مهمی در مورد پیامبر(ص) نادرست و ناممکن است. حضرت به جانشینی کسی که قرار است، ۲۵ سال بعد به خلافت برسد تصریح می‌کنند؛ اما جانشینان قبل از او را مسکوت گذاشته‌اند؟
تفاوت به اینکه پیامبر(ص) می‌دانسته که زمان حضرت علی(ع) زمان فتنه‌ها بوده و لذا به جانشینی او تصریح کرده، پاسخی کافی نیست؛ زیرا همانند فتنه‌هایی که در زمان حضرت علی(ع) رخ داده، در زمان عثمان‌بن عفان که قبل از حضرت علی(ع) به خلافت رسید، هم رخ داده؛ به‌نحوی که شورش و آشوب مملکت اسلامی را فراگرفته بود؛ لذا با توجه به سبق زمانی، اعلان خلافت عثمان توسط پیامبر(ص) نسبت به اعلان خلافت حضرت علی(ع) خالی از اولویت نبوده است. اینها همه نشانه آن است که مراد پیامبر(ص) در روز غدیر نصب حضرت‌ امیر(ع) به خلافت بلافصل پس از خود بوده است.

ارسال دیدگاه