«هویت ملی»، «هویت اسلامی» و «هویت انقلابی»
گفتوگو با دکتر محمدحسن رجبی دوانی
دکتر محمدحسن رجبی دوانی در گفتوگو با هفته نامه افق حوزه به بررسی «هویت ملی»، «هویت اسلامی» و «هویت انقلابی» پرداختهاند که مشروح آن را در متن پیش رو میخوانید
گفتوگو با دکتر محمدحسن رجبی دوانی
دکتر محمدحسن رجبی دوانی در گفتوگو با هفته نامه افق حوزه به بررسی «هویت ملی»، «هویت اسلامی» و «هویت انقلابی» پرداختهاند که مشروح آن را در متن پیش رو میخوانید
پاسخ به این پرسش نیاز به مقدمه کوتاهی دارد. اصولاً طرح خاورمیانه جدید که پس از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوری عثمانی توسط انگلیس و فرانسه و با همکاری - و بهتر است گفته شود با هدایت «سازمان جهانی صهیونیسم» طراحی شد - ایجاد کشورهای جدید و تغییر رژیمهای وابسته در منطقه با گرایشهای ناسیونالیستی افراطی و باستانگرایی و اسلامزدایی از تاریخ و فرهنگ و جوامع اسلامی بود تا به آن وسیله، تعلقات اسلامی و اشتراکات فرهنگی آنها که مبتنی بر اسلام بود از میان برود و هویت جدیدی براساس باستان-گرایی و تجددخواهی (غربگرایی) جایگزین آن گردد تا از سرنوشت شومی که از سوی استکبار جهانی برای هر یک از آنها رقم خواهد خورد، جوامع اسلامی از سوی خود همدردی و همکاری نشان ندهند و بدین ترتیب حاشیۀ امنی برای «میهن ملی یهود» (دولت آیندۀ اسرائیل) در سرزمین فلسطین که در «اعلامیه بالفور» در سال 1917 بدان تصریح شده بود، فراهم گردد. رژیم پهلوی براساس این طرح انگلیسی - صهیونیستی با کودتا بر سر کار آمد و کوشید تا همان طرح کلان را با تبدیل هویت اسلامی به هویت باستانی، با تبلیغات فراوان و مشت آهنین اجرا کند، اما این طرح پس از عزل رضاخان، به سبب فضای سیاسی جدیدی که در جریان جنگ دوم جهانی و پس از آن به وجود آمد، ظاهراً به کناری نهاده شد؛ ولی پس از کودتای 1332 و تثبیت پایههای رژیم محمدرضاشاه، همچنان ادامه یافت که برگزاری «جشن دوهزار و پانصدمین سال شاهنشاهی» و تغییر تقویم هجری شمسی به «تقویم شاهنشاهی» از آن جمله است.
به این معنا که وقتی حاکمیت نتوانست یا نمیتواند جامعه را صرفاً حول هویت اسلامی و آرمانهای فراملیِ انقلاب یکپارچه کند، مجبور شده به سراغ همان ابزار هویتساز رژیم پیشین، یعنی «ملیگرایی باستانگرا» برود. آیا این تحلیل را تأیید میکنید و شباهتهای بنیادین بین این دو پروژه (در دوره پهلوی و امروز) میبینید؟ یا اساساً اهداف، بستر تاریخی و بازیگرانِ آن را متفاوت میدانید؟ چه تفاوت ماهوی بین این ملیگرایی و ملیگرایی دوره پهلوی وجود دارد؟هویت ملی و میراث فرهنگی و تجربیات تاریخی گذشتۀ ما متشکل از مؤلفههای گوناگون بوده و جریانی پیوسته در طول تاریخ از گذشته تا کنون است که روح و جوهر این هویت و میراث - برخلاف بسیاری از فرهنگها و تمدنهای باستانی - دینی و توحیدی است. زیباییها و زشتیها، کامیابیها و ناکامیها، خدمتها و خیانتها، شادمانیها و رنجها، ... بخشی از واقعیت تاریخی گذشته و امروز ماست و نمیتوان به سلیقۀ خود برخی را از حافظۀ تاریخی مردم زدود و برخی را بدون جهت و خواست و میل و ارادۀ آنها افزود و یا بزرگنمایی یا کوچکنمایی کرد. شاید بتوان با تبلیغات دروغین و تحریفات، و به مدد سرنیزه، یکچند حقیقتی را وارونه نشان داد، اما تجربه نشان داده که مردم دانا و هوشمند و باتجربۀ ایران، حقیقت را از ورای تبلیغات و پس از رفع تهدید سرنیزه، بازشناختهاند و دروغها و تحریفات را برملا نمودهاند.
همانطور که در پاسخ گذشته عرض کردم، بخش عمدهای از گفتمان ضد «ناسیونالیسم شاهنشاهیِ» پیش از انقلاب، واکنش به ایدئولوژی رژیم پهلوی بود که یکی از پایههای اساسی آن، ناسیونالیسم نژادی و فرهنگی بود که سمت و سوی ضداسلامی داشت؛ و بخش دیگر، به ماهیت انقلاب اسلامی برمیگردد که خود را در چارچوب قوم و ملت و سرزمین خاصی منحصر نمیکند و داعیه بینالملل اسلامی دارد؛ زیرا اصول و مبانی عقیدتی آن براساس قرآن کریم بوده که همه مسلمانان و مؤمنان را - صرفنظر از رنگ و نژاد و خون - به وحدت حول خداوند یکتا و اتحاد و برادری و تعاون با یکدیگر و دوری از دوستی و نزدیکی با کفار فرامیخوانَد. اما این داعیه هیچگونه منافاتی با تعلقات ملی و سرزمینی ندارد؛ چنان که در روایت منسوب به پیامبر اکرم(ص) نیز آمده است: حب الوطن من الایمان (میهندوستی از نشانههای ایمان است). همین القای تقابل اسلامگرایی و میهندوستی، از جمله توطئههای استکبار جهانی و صهیونیسم است. جنگ تحمیلی هشت ساله، ابطال این توهم و نظریۀ توطئهآمیز را به خوبی نشان داد که چگونه نظام جمهوری اسلامی در عین پایبندی به اتحاد ملل مسلمان، از سرزمین و وطن خود در جنگ نابرابری که استکبار جهانی به دست صدام بر کشورمان تحمیل کرد، مقاومت نمود و از وجب به وجب خاک این سرزمین در برابر دشمنی که به سلاحهای مرگبار شرقی و غربی مجهز بود، با ایثار خون صدها هزار شهید و مجروح دفاع کرد و یک وجب از خاک کشور را به دست دشمن نداد؛ و حال آن که در دویست و بیست سال گذشته مناطق مهمی از سرزمین ایران در دوره قاجار درجریان جنگ با روسیه و انگلیس، و در دوره پهلوی در دوران غیرجنگی، به خواست دشمن به رایگان واگذار گردید.
منظور امام در این عبارت، ملیگرایی افراطی یا همان شوونیسم، به عنوان ایدئولوژی است که بر برتری نژادی، خونی، زبانی، دینی و فرهنگی یک قوم و ملت بر سایر اقوام و ملتها و پست و حقیر شمردن آنها تأکید میکند که در دوره معاصر، نازیسم آلمانی و فاشیسم ایتالیایی در جریان جنگ دوم جهانی، و صهیونیسم در زمانۀ ما از آن جملهاند و موجب جنگهای ویرانگر و کشتارهای دستهجمعی و نسلکشی گردیده است. آری، این تلقی از ملیگراییِ افراطی که در صد و پنجاه سالۀ اخیر در جهان اسلام به نامهای «پانترکیسم»، «پانعربیسم»، «پان ایرانیسم»، ... پدید آمده، ساخته و پرداختۀ استکبار و صهیونیسم جهانی بوده که به منظور تجزیه امت اسلامی و سلب هویت اسلامی و تفاخر به مواریث موهوم باستانی و ایجاد اختلاف و دشمنی میان مسلمانان است. صدام حسین با اتهام «عجم» و «مجوس» بودن مردم مسلمان ایران، به نمایندگی از «ملت عرب»، جنگ هشت ساله را علیه جمهوری اسلامی آغاز کرد که دقیقاً خواست استکبار جهانی و صهیونیسم بود، زیرا امام حتی پیش از پیروزی انقلاب، آزادی قدس و سرزمین فلسطین از چنگال صهیونیستها را جزو اهداف اصلی انقلاب اسلامی برشمرد و پس از پیروزی انقلاب هم در صدر سیاست خارجی کشور قرار گرفت. امام، این قبیل ملی-گرایی را که به جای آن که نفرت و انزجار و توان خود را علیه استکبار جهانی و صهیونیسم به کار گیرد، علیه برادران مسلمان خود به کار میگرفت، اساس بدبختی مسلمانان تلقی میکرد؛ ولی آن ملیگرایی را که نه در حرف و شعار، بلکه در میدان عمل، در جهت حفظ منافع ملی و مقاومت در برابر مطامع استعمارگران و یا پیکار در برابر اسرائیل غاصب و متجاوز و استکبار جهانی به سرکردگی امریکا قرار داشت، تأیید مینمود و از آن، به «ملیگرایی صحیح» یاد میکرد و حمایت مینمود؛ از همین رو، ایشان در اوایل دهه 40 از خدمات امیرکبیر، قهرمان ملی معاصر، تقدیر کرد و در جریان دو جنگ اعراب و اسرائیل در سالهای 1346 و 1352، با صدور اعلامیههایی، آشکارا حمایت خویش را از دولتهای ملیگرای عربِ درگیر جنگ اعلام داشت و سران کشورهای اسلامی را به قطع رابطه کامل با اسرائیل و ارسال هرگونه کمک به رزمندگان مسلمان فراخواند.
خیر، نه تنها منافاتی با آن ندارد، بلکه در همان راستا قرار دارد؛ زیرا اولاً، دفاع از میهن، مبنایی کاملاً عقلانی و اسلامی دارد که فقها در این باره رسالات فراوانی نوشتهاند و همه بر این امر اتفاق نظر دارند که در صورت تجاوز کفار به سرزمینهای اسلامی، دفاع بر همه افراد آن، اعم از مرد و زن، واجب است. ثانیاً، تأکید نظام جمهوری اسلامی بر «میهن» و «سرزمین» به معنای چشمپوشی از کمک به جبهه مقاومت نیست؛ زیر هم یاران و هم دشمنان جبهه مقاومت اسلامی به خوبی میدانند که ایران، قلب تپنده و الهامبخش جبهه مقاومتِ ضداستکباری و ضدصهیونیستی در جهان است و هرگونه ضعف و سستی در آن، به مثابه تزلزل در جبهه مقاومت اسلامی و ضداستعماری است؛ از اینرو هرگونه اقدامی که به تقویت انسجام ملی و اقتدار و پیشرفت کشور بیانجامد، موجب تقویت روحیۀ جبهه مقاومت در منطقه و جهان خواهد بود. ثالثاً، چنان که پیش از این هم گفته شد، حمایت از مستضعفان جهان و مقاومت ضدصهیونیستی از بدو انقلاب اسلامی تا کنون، در صدر سیاست خارجی جمهوری اسلامی قرار داشته و علیرغم همه فشارها و تهدیدها و تحریمها، ذرهای از آن، عدول نکرده است. به نوشته یکی از نویسندگان، «... قانون اساسی جمهوری اسلامی [ایران]، تنظیم سیاست خارجی کشور را بر مبنای اسلام، تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان و حمایت بیدریغ از مستضعفان جهان قرار داد. همچنین در فصل دهم ... مبنای سیاست خارجی، بر اساس نفی هرگونه سلطهجویی و سلطهپذیری و حفظ استقلال همهجانبه و تمامیت ارضی کشور قرار گرفته و بر دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرت-های سلطهگر و روابط صلحآمیزِ متقابل با دول غیرمتحارب تأکید شده است. همچنین بر اساس اصول این فصل، سیاست خارجی جمهوری اسلامی باید در کنار توجه به خودداری کامل از هر گونه دخالت در امور داخلی ملتهای دیگر، از مبارزۀ حقطلبانۀ مستضعفان در برابر مستکبران در هر نقطه جهان حمایت کند... حمایت از مبارزات حقطلبانۀ فلسطینیها، نمادی روشن از تحقق اصول پیشگفتۀ قانون اساسی بود؛ به همین دلیل نیز امام و سایر مسئولان جمهوری اسلامی بارها تأکید کردند که فلسطین در رأس سیاست خارجی ایران است.»
هر ملت برای تقویت و انسجام روحیه ملی و ضدستم و ضدبیگانۀ خود، نیازمند بازشناسی قهرمانان افسانهای و تاریخی خویش است. این قهرمانان، تجلی احساس و روح جمعی ملتها در حیات تاریخی آنهاست. در دوران اساطیری و تاریخی ایران، خوشبختانه قهرمانان زیادی از این قبیل وجود داشته که نشان دهنده روحیه سلحشوری، ظلمستیزی، وطندوستی، و بیگانهستیزی مردم ایران بوده است. برخی از آنها شخصیتهای افسانهای و بسیاری از آنها شخصیتهای تاریخی هستند که فقط به تعدادی از آنها اشاره میشود، از قبیل: آرش کمانگیر، کاوه آهنگر، رستم، شاپور دوم ساسانی، یعقوب لیث صفاری، شاهاسماعیل اول و شاهعباس اول صفوی، امامقلیخان، نادرشاه افشار، عباسمیرزا قاجار، امیرکبیر، ستارخان، رئیسعلی دلواری، میرزا کوچک جنگلی، دکتر مصدق، و آیتالله کاشانی. پس از انقلاب اسلامی تعداد آنها به اندازهای زیاد است که در این گفتار نمیگنجد و انبوهی از شخصیتهای سیاسی روحانی و غیرروحانی و نظامی و بسیجیان و دانشمندان هستهای را شامل میشود که در رأس آنها امام خمینی، رهبر نستوه انقلاب اسلامی و عزتبخش ایران و اسلام و پرچمدار مبارزه با مستکبران غربی و شرقی قرار دارد و در کنار ایشان فقط به عنوان نمونه میتوان به این کسان اشاره کرد: شهید آیتالله بهشتی، دکتر مصطفی چمران، شهید صیاد شیرازی، شهید حسن تهرانی مقدم، شهید حاج قاسم سلیمانی، و هزاران شهید نامآشنا و گمنام دیگر در جریان جنگ تحمیلی هشتساله، و قربانیان ترورهای منافقین و موساد و جنگ دوازده روزۀ اخیر.
این پرسش شما برخاسته از همان تقابل جعلی است که محافل صهیونیستی میان «ملیگرایی» و «اسلامگرایی» و تعارض میان نمادهای آن طراحی کرده و در میان جامعه رواج میدهند و بسیاری از قلمزنان، دانسته و نادانسته و با توجه و یا بدون توجه به منشأ و غرض اصلی این نظریهپردازیها، در رسانههای مکتوب و شبکه-های اجتماعی بدان دامن میزنند.شاخصههای اصلی قهرمان ملی از نظر من عبارت است از: امانت الهی و ولینعمت دانستن هموطنان از هر قوم و طایفه و مذهب و منطقه (اعم از مرد و زن و از هر قشر و طبقه اجتماعی) و ابراز محبت بیشائبه به آنان؛ یکسان انگاشتن آحاد مردم و خدمت مخلصانه و بدون ادعا به آنان؛ صداقت در گفتار و عمل و سادهزیستی و پارسایی در زندگی شخصی و خانوادگی و خداوند را حاضر و ناظر دانستن در همۀ احوال و امور و ترس از عقوبت الهی در دنیا و آخرت؛ حقگویی و حقطلبی و عدالتخواهی؛ حمایت از مستضعفان و مخالفت با مستکبران؛ میهن-دوستی واقعی و دشمنشناسی و دشمنستیزی در مقام کلام و عمل؛ و بالاخره، استقلالخواهی و تلاش در جهت عزت، سربلندی و پیشرفت کشور.
بله، در حوزههای مختلف سیاسی، فرهنگی، علمی، هنری، دینی، اجتماعی و نظامی، نمونههای فراوانی اعم از مرد یا زن را میتوان برشمرد که در اینجا به تعدادی از آنها اشاره میشود.دو سلسله شیعیمذهب دیلمیان (آلبویه) و صفویه، و به ویژه پادشاهان مشهور آنها: عضدالدوله دیلمی و شاه اسماعیل اول و شاه عباس اول صفوی، نمادهای اسلام شیعی و سنن فرهنگ ایرانی هستند. خاندانهای ایرانی نوبختی و برمکی هم از این قبیلاند. در زمینه فرهنگی، شخصیتهای برجستهای در گذشته چون ابنعمید، میرزا ابوالقاسم قائممقام فراهانی و در زمانه ما نامدارانی مانند حاج حسینآقا ملک، دکتر محمود حسابی، دکتر غلامحسین مصاحب و دکتر عبدالحسین زرینکوب؛ و از زمره بانوان نیز چهرههایی چون مستوره کردستانی و نیمتاج خاکپور میدرخشند.