
اخلاق در حوزه - شماره 842
همه چیز انسان، نیت و فکر اوست
«الثَّوَاب وَخَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ» اگر آن اجل مقرَّر و معین نبود، هر آینه روح از بدن مبارکش مفارقت میکرد.
آیتالله حقشناس(ره)
یک کسی گفت: هی من با خودم میگفتم: من اولم، در تدیُّن اولم! هی با خودم گفتم: من اوّلم. یک مرتبه شب در عالم رؤیا به من عرضه کردند:
ای برادر! تو همان اندیشهای
مابقی خود استخوان و ریشهای
ملاقات با ملکالموت
ملکالموت اول ملک پروردگار است. ابتدا که وارد میشود بر محتضر، آنهایی که مؤمنند، باید یک چشم روشنی برای او آماده کرده باشند: «وَأَعَدَّ الْقِرَى لِیَوْمِهِ النَّازِل به».
خوب شما چه آماده کردهاید؟ در قبر خطاب میآید: «عَبدی ماذا صَنَعتَ فی أمانَتی؟ میتوانیم جواب دهیم؟ من ریاست کردم، من دنبال مقام بودم، من مشغول داد و ستد بودم، من مشغول فلان بودم. وامصیبتا! لا نجاةَ. اینها جواب نیست و نجاتی در کار نیست. قال رسولالله(ص): «أیُّمَا عَبْدِ أَطَاعَنِی لَمْ أَکِلْهُ إِلَى غَیْرِى وَأَیُّمَا عَبْدِ عَصَانِی وَکَلْتُهُ إِلَى نَفْسِهِ ثُمَّ لَمْ أَبَالِ فِیای وَادٍ هَلَک».
چاره زنگار دل
فرمودند: إنَّ هذه القُلوبَ لَتَصْدَأُ کَما یَصدَأُ الحَدید وإِنَّ جَلاها قراءةُالقُرآن وذکرُ المَوت ؛ صدء را در لغت معنی میکنند: «أَن یَرکَبَها الرَّینُ بمُباشَرَة المَعاصى والآثامِ فَیُذْهَبُ بِجَلائِه کَما یَعلو الصَّدأُ وَجهَ المرآة والسَّیف ونَحوِهما؛ «صدء » آن زنگی است که روی آهن میآید؛ یعنی قلب شما زنگ میزند. زنگ میزند یعنی چه؟ یعنی رین که در لغت - نمیدانم چرا بعضی از آقایان فرمودند: معنی این مبهم است؛ معنیاش خیلی واضح است آقا!- یعنی یک پرده، یک تکدُّری قلب را میگیرد. معنیاش واضح است. معنیاش حسّی است آقا! وقتی که برخورد ناملایم با افراد جامعه برای انسان حاصل میشود، غیبتی میکند، اهانتی میکند یا از حدی که شرع دستور داده، یک قدری منحرف میشود، این مثل آثار وضعیه میماند؛ بهمحض اینکه یک قدری برخلاف رضا و خشنودی پروردگار حرکت بکند، پردهای بر روی قلب میرود؛ حتی نبی اکرم(ص) میفرماید: «إِنَّهُ لَیْغَانُ عَلَى قَلْبی»؛
روی قلب من را پردهای میگیرد. از بس نفس مقدسش لطیف است، از شدت لطافت. همین برخوردهای مباح و عادی که با من و شما میکند، در قلب مبارکش یک تکدُّری حاصل میشود؛ این است که فرمود: «وَإِنِّى لَأَسْتَغْفِرُ اللهَ فِى کُلِّ یَوْمٍ سَبْعِینَ مَرَّةً»؛ هر روز هفتاد مرتبه استغفار میکنم برای رفع این تکدّر. نه اینکه تصور شود، این مطلب با مبانی علمی درست نیست، نه؛ روی مبانی عرفانیه حقیقی درست است.
پس بناء على هذا: «إِنَّ هذه القُلوبَ لَتَصْدَاً»؛ زنگ میزند، چرک میگیرد، بعد در روایت دارد که: «قیلَ فَما جَلاؤُها»؟ برای رفع تکدُّر چه باید کرد؟ حضرت فرمودند: «تلاوَةُ القُرآن وذکرُ المَوت».
قرائت قرآن و یاد مرگ؛ قرائت قرآن که معلوم است؛ یاد مرگ یعنی چه؟ یعنی من باید برای مرگ، آماده و مستعد بشوم. یا أمیرالمؤمنین: «مَا الاِسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ؟ قَالَ: أَدَاءُ الْفَرَائِض وَاجْتِنَابُ الْمَحَارم وَالاشْتِمَالُ عَلَى الْمَکَارِم».
ما، مای حقیقیه است؛ یعنی حقیقت استعداد، آمادگی برای مرگ را برای ما بیان بفرمایید که قبل از رسیدن آن آماده بشویم؛ حضرت فرمودند: آمادگی برای مرگ عبارت است از: انجام فرائض، اجتناب از محرمات و تخلق به مکارم اخلاق. پس در این حدیث، ایشان حقیقت استعداد را برای ما بیان فرمودند که این بیان خیلی برای ما ارزشمند است؛ بنابراین تلاوت قرآن میکند- مخصوصاً اگر توأم با تفکر باشد- و یاد مرگ را فراموش نمیکند.
علت ترس از مرگ
حالا این حدیثی که میخوانم، شنیدهاید؛ اما باز یک بار دیگر بشنوید و توجهاتی تازه بکنید رفقا: «جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَبِیذَرِّ فَقَالَ: یَا أَبَاذَرِّ مَا لَنَا نَکْرَهُ الْمَوْتَ؟»؛ چرا ما از موت بدمان میآید؟
یا اباذر! چرا حالت نوع مردم این است که از مردن بدشان میآید؟ فَقَالَ: «لأَنَّکُمْ عَمَّرْتُمُ الدُّنْیَا وَأَخْرَبْتُمُ الْآخِرَةَ فَتَکْرَهُونَ أَنْتُنْقَلُوا مِنْ عُمْرَانِ إِلَى خَرَاب».
فرمود: چون دنیا را آبادان و معمور کردید! هی ساختمان، هی ساختمان! دنیا را از هر جهت تعمیر کردید؛ اما آخرت خراب است، برای ساختمان آخرت کاری نکردهاید؛ بهخاطر همین کراهت دارید، بدتان میآید از اینکه از جای آباد به جای خراب بروید.