هفته‌نامه سیاسی، علمی و فرهنگی حوزه‌های علمیه

عاشـورا روزی که «حقوق بشر» را در کربلا سربریدند!

عاشـورا روزی که «حقوق بشر» را در کربلا سربریدند!

حجت‌الاسلام والمسلمین محمد عابدی، عضو هیأت علمی گروه قرآن پژوهی پژوهشگاه  فرهنگ و انديشه اسلامی

«وقتی صحبت از «حق‌الناس» یا همان «حقوق بشر» می‌شود، انواعی از آن به ذهن همه می‌رسد.
1. حق مالی دارایی: اینکه تصرف و غصب اموال مردم جز حق‌الناس است. گران‌فروشی، احتکار، تقلب، غش در معامله، سرقت، کم‌فروشی، فریب در معامله، تدلیس و… نمونه‌ای از حق مردم است و کسی که از این طریق اموال مردم را به چنگ آورد، دچار تصرف در حق مردم، حقوق بشر یا همان حق‌الناس شده است.
۲. حق آبرو و شخصیت و دارایی اجتماعی: آبرو بخشی مهم از دارایی اجتماعی شهروندان است که تصرف نابه‌جا در آن، منجر به تضییع حق‌الناس و حقوق بشر خواهد شد. در فرهنگ اسلامی، غیبت، تهمت، آبروریزی، افشای اسرار، ترور شخصیت، تشکیک و تردید در صحت اخلاقی  افراد، یا تردید ایجادکردن در شخصیت شغلی، صنفی و القای ناتوانی و ناکارآمدی در مورد شخصیت‌های حقیقی و… (که کار هر روزه رسانه‌های مقلد ژورنالیسم غربی و مادی بنیاد است)، ازجمله مصداق‌های تضییع حقوق شخصیتی و اجتماعی بشر است.
۳. حق کرامت بشری: بخشی دیگر از حق شهروندان به کرامت شهروندی آنان مربوط است؛ اینکه شهروندان جامعه حق دارند، «آزادانه» در «محدوده قانون و شرع» اظهار نظر کنند، لباس بپوشند،… بخشی از حق آنان است و حکومت یا افرادی که این حق را ضایع کنند، به حقوق بشر آسیب زده‌اند. آسیب‌زدن به مؤلفه‌ها و ارکان بشری همچون آزادی، بزرگواری، حرمت و… تضییع حقوق بشری آنان است.
۴. حق امنیت ناموس و خانواده و مجتمعهای بشری: بشر این حق را دارد که ناموسش در امنیت باشد. خانواده‌اش در چارچوب مشخصی از مصونیت برخوردار باشند. نگاه و تجاوز (بصری تا انواع دیگر آن) به حریم خانواده دیگران، فضولی در حریم خانواده، سلب امنیت جنسی اعضای خانواده در فضای اجتماعی و… نیز بخشی از حقوق بشر است. دولت‌ها و رسانه‌ها و حکمرانان غیردولتی که در این عرصه به هر طریق، امنیت ناموس و خانواده شهروندان را لکه‌دار می‌کنند، حتماً دشمن حقوق بشر شهروندان هستند.

  حق هدایت؛ نوعی ناشناخته از حقوق بشر
حتماً به این فهرست می‌توان انواع دیگری را هم افزود؛ اما قطعاً به این‌گونه از حقوق بشر که اشاره می‌کنم، در کتب حقوق و حقوق بین‌الملل و… کمترین عنایتی نخواهید یافت و آن حق هدایت بشر است. دلیل آن نیز بسیار واضح است. سلطه ادبیات و گفتمان مادی‌گرایی بر زندگی بشر و تراشیدن ریشه‌های مادی برای حقوق بشر، از حقوق طبیعی تا قراردادی و..، موجب شده است، اساساً مجالی برای بحث از این نوع حق نماند.
دین اسلام دینی بر مبنای فطرت بشری است؛ یعنی خداوند به‌عنوان خالق بشر، تمام نیازهای او را می‌داند و بر همین مبنا «دین» (روش زندگیِ) مناسب و جامع را برایش طراحی می‌کند؛ از این‌روی دین که وجه کامل و نهایی آن اسلام است، جامع نیازهای بشر و موافق ساختار وجودی اوست و تمام مناسبات او با خود، دیگران، موجودات دیگر و طبیعت را در قالب باید و نبایدها و قوانین دینی گنجانده است و از این منظر تمام حقوق او را مورد توجه قرار داه است.

  منشأ حق هدایت بشر چیست؟
برای رسیدن به پاسخ باید توجه داشت که خدا (بر مبنای آیات قرآن) حکیم است و افعالش هدفمند می‌باشد و خلقت هستی و بشر یکی از افعال اوست؛ پس باید خلقت بشر هدفی داشته باشد و عبث و لغو نباشد. خلقت حکیمانه خدا ایجاب می‌کند، بشر به هدف خلقت نزدیک شود. حکمت خداوند اقتضا می‌کند، «حق هدایت مخلوقات به سوی هدف خلقت» را بر خود از روی لطف و رحمت، واجب کند. پس بشر حق هدایت می‌یابد.

  بشر ناتوان از تامین حق هدایت خود
اما بشر چگونه این حق را به چنگ خواهد آورد. گزینه‌های زیر نشان ناکامی بشر خود بنیاد و عقل بنیاد در تأمین این هدف است: ۱. توان معرفتی بشر محدود است. بشر توان درک بخشی مهم از وجود خود به‌نام «روح» را ندارد. او نمی‌داند روحش چیست و مصالح روحی او چگونه در عرصه فردی و اجتماعی وسیاسی می‌تواند تأمین شود. اساساً دشمنان روح بشر چیست؟ ناشناخته‌بودن این مسأله، موجب می‌شود، نتواند حدود و قلمرویی برای حق خود و دیگران در این عرصه ترسیم کند؛ همان‌طور که در مورد هستی نیز عقل بشر تنها توان درک حیات مادی و این جهانی را دارد؛ درحالی‌که بخش مهمی از حیات بشر مطابق قرآن مربوط به حیات اخروی و جهان دیگر است.
۲. تجربه هزاران ساله تمدن‌های بشری (به‌عنوان دلیلی عینی و واقع‌شده) نشان از ناکامی بشر در تدوین قوانین و تنظیم ساختارهای مناسب اجتماعی و سیاسی و… دارد؛ به‌گونه‌ای که نتوانسته حقوق او را تأمین کند.
۳. شبهات علمی حاصل از محدویت علمی و عقلی بشری را اضافه کنید به شهوات عملی ناشی از احساست و غرایز متعدد بشری، همچون خودخواهی و غضب، شهوات و تعصبات، ملی‌گرایی، نژادپرستی و… که هرگز فرصت تدوین حقوقی حتی جامع در حد نیازهای دنیوی را هم به وی نداده است.

  امامت؛ سازو کار الهی برای تامین حق هدایت بشر
خداوند از طریق وحی به پیامبران(ع) ربوبیت تشریعی خود را بسامان می‌رساند و نعمت خالقیت را با نعمت هدایت تکمیل می‌کند. وحی(وسیله ارسال هدایت)؛ کتاب (متن هدایت)؛ نبی(آورنده و مبلغ هدایت) و نهایتاً امام مجری هدایت است. از این روی برخی انبیا همچون حضرت ابراهیم و حضرت رسول اکرم(ع)، امام نیز بودند. از این روست که ابلاغ امامت امیرمؤمنان، تحقق اکمال دین و اتمام نعمت می‌شود.  این امام است که به تأییدات خدای عالِم متصل است و به تفسیر آیات زندگی در همه ابعاد فردی، اجتماعی، اقتصادی و… آگاهی دارد و موظف به هدایت امت از طریق امامت است. در این گفتمان است که «ائمه هدایت» معنا می‌یابد.

  حسینبن علی(ع)؛ امامی برای تأمین حق هدایت بشر
از این منظر که بنگریم امامت، «حق بشر» است و این امام است که عباد‌الله را از هلاکت در جاده ضلالت نجات می‌دهد؛ چه جاده مذکور بزرگراه سیاست باشد یا شاهراه اقتصاد، اخلاق، فرهنگ یا…؛ از این منظر است که در توصیف امام، فرمود: «لیستنقذ عبادک من  الجهاله وحیره الضلاله». این حق بشر در طول تاریخ بود که «امام هدایت» داشته باشد تا «حق هدایتش» را به او بازگرداند و از هلاکت و نابودی سرمایه‌های مادی و معنوی‌اش و خسران دنیا  وآخرت نجاتش بدهد و «امان من النار» برای آخرتش شود و برکات به‌جهت امکان و تحقق زندگی متّقیانه بر جامعه‌اش سرازیر شود.

  امامان ضلالت؛ فرصتطلبان غارت حقوق
بشر
اما این سازوکار مخالف منافع قدرت‌هایی است که می‌خواهند، سرمایه‌های بشری را به غارت ببرند و به‌بهای چاه فقر بشریت، برای خود، کوهی از غنا فراهم آورند و امامت ضلالت اینجاست که شکل می‌گیرد. ماهیت امامت و رهبری تمرکز انواع قدرت‌ها در یک‌جاست و البته اگر این تمرکز در دست امام هدایت و معصوم و تالی‌تلو او باشد، تأمین‌کننده حقوق بشر است و اگر در دست امام ضلالت قرار بگیرد، کارآمدترین ابزار غصب و نابودی و غارت حقوق بشر خواهد شد. دقیقاً به‌خاطر تجربه تاریخ تلخ ملت‌ها از تمرکز قدرت در دست امامان ضلالت است که اصل تمرکز قدرت را نیز به پدیده سیاسی منفور فلاسفه سیاسی تبدیل کرده و در تئوریزه‌کردن آن، نهایت کوشش خود را به خرج داده و آن را به اصل مسلم فلسفی در عرصه سیاسی تبدیل کرده‌اند.

 عاشورا، روزی که حق هدایت و حق امامت را بر نیزه کردند
​​​​​​​
جنگ مدام امام ضلالت با امام هدایت برای کسب فرصت غارت حقوق بشر(همان که در تعریف سیاست از آن به علم کسب قدرت یاد می‌کنند و از اصالت قدرت سخن می‌گویند)، هرچند حتی در دوره حیات پیامبر(ص) هم خود را به اشاره نشان داده بود؛ اما بلافاصله با رحلت ایشان، خود را به‌صورت خشن و سخت نمایاند؛ ولی اوج این خشونت را تنها در تاریخ کربلا می‌توان دید؛ آنجا که امام هدایت «خون قلب» خود را برای بقای نظام هدایت مردم و تأمین حق مردم فدا می‌کند و امامی دیگر (امامت ظلالت) برای حفظ قدرت و تداوم مسیر غارت حقوق بشر سَر از تن امام هدایت جدا می‌کند و این‌چنین است که در ظهر عاشورا  این حق بشر است که بر سر نیزه می‌رود  و این حق امامت مردم است که به مسلخ می‌رود. گودال قتلگه اباعبدالله(ع) را باید به‌عنوان نماد تضییع حق بشر تا ظهور آخرین امام هدایت به ذهن سپرد تا آن روز دیگر بشر اجازه ندهد، امامان ضلالت در سایه غفلت و جهل  ودنیاطلبی مردم، حق آنان را تباه سازند و مسلخی دیگر شکل دهند.
 
 

ارسال دیدگاه