عطر یار - شماره 839
جمعههای دلگیر
وحید محمدی
عصر هر جمعهی دلگیر، تو را میخواند
دم به دم کوچهی تقدیر، تو را میخواند
مادری چشم به راه است بیایی از راه
کنج خانه، پدری پیر، تو را میخواند
ندبهها اشک شد و از تو نیامد خبری
قطرهی اشکِ سرازیر، تو را می خواند
عالمی منتظر جلوهی مولایی توست
هر نفس قبضهی شمشیر، تو را میخواند
ننگ بر ما چو ببندیم به غیر از تو امید
صبح و شب عرصهی تدبیر، تو را میخواند
یازده قرن گذشت از غم تنهایی تو
دل واماندهی ما دیر، تو را میخواند
مادری پشت در خانه صدایت میکرد
مادری خسته... زمینگیر، تو را می خواند
دارد از حنجرهای خشک صدا میآید
دختری در غل و زنجیر، تو را میخواند
از همان ساعت سه، ساعت سر، ساعت حُزن
عصر هر جمعهی دلگیر، تو را میخواند