هفته‌نامه سیاسی، علمی و فرهنگی حوزه‌های علمیه

نسخه Pdf

نگاهی گذرا به منظومه‌های علمی و آثار هنری آیت‌الله محمد واصف لاهیجی

نگاهی گذرا به منظومه‌های علمی و آثار هنری آیت‌الله محمد واصف لاهیجی

یکى از کارهایى که در قلمرو علوم اسلامى توسط عالمان شیعه انجام یافته، به نظم درآوردن این علوم است. این منظومه ها به صورت‌های مختلف قصیده، قطعه و ارجوزه در علوم صرف، نحو، لغت، معانى، بیان، بدیع، فقه, اصول، تاریخ، درایه، رجال، طب، نجوم، احکام، منطق، کلام، فلسفه، تفسیر و… سروده شده است.

 آیت‌الله حاج شیخ محمد واصف گیلانی(ره) یکی از شخصیت‌های بزرگ ولی گمنام حوزه علمیه قم است که ضمن احاطه بر علوم حوزوی در برخی علوم دیگر نظیر ریاضی، هندسه، شیمی، طب، نجوم و... تخصص و مهارت کم نظیری داشته است. دانش گسترده، نبوغ فوق العاده، تسلط کامل بر دانش‌های گوناگون و تلفیق علم، دین و هنر از او یک شخصیت استثنایی ساخته و در طول حیات با برکتش قریب به 200 اثر علمی و هنری از خود به جای گذاشته است. او علاوه بر تسلط بر فقه و حکمت، یک ادیب چیره دست و یک هنرمند خوش ذوق،‌ خلاق و مبتکر نیز بود و در به نظم کشیدن موضوعات علمی و دینی ید طولایی داشت. وی برخی از کتب مهم فقهی را به شکل بدیع در یک صفحه کامل به صورت درختی پرشاخ و برگ ترسیم نموده است و همه ابواب فقهی را به صورت کلی در 164بیت خلاصه نموده است و یا علوم مختلف را در جداولی به صورت افقی و عمودی درهم کلاف نموده است که در نوع خود اعجاب‌آور است. در این نوشتار برخی از آثار هنری و منظوم آن بزرگ مرد الهی و آیت هنر، جهت معرفی اجمالی تقدیم خوانندگان عزیز می‌شود.
      تولد و کودکی
عالم جلیل‌القدر آیت الله شیخ محمدواصف لاهیجی، در بهار سال ۱۳۰۵ شمسی در قریه «دهکا» در بیست کیلومتری شمال شهر لاهیجان و در خانواده‌ای متدین چشم به جهان گشود. پدر بزرگوارش کربلایی ابوالقاسم، مردی متدین و خدا ترس بود، او در ایام ماه مبارک رمضان و محرم و صفر میزبان روحانیونی بود که برای تبلیغ آموزه‌های دینی  از حوزه‌های علمیه قم یا مشهد به این سامان می‌آمدند. محمدآقا در کودکی گوشه گیر و خجالتی بود و از بازی و جست و خیز با هم سن و سالان خود دوری می‌کرد بیشتر دوست می‌داشت به جای بازی با کودکان و شرکت کردن در جنجال‌های آنان، با خود خلوت کند و به تماشای طبیعت بکر و زیبای روستا و پرواز پرندگان و اسرار خلقت ماه و ستاره و آفتاب و آسمان سرگرم شود.
وی در این‌باره می‌گوید: «هشت یا ده ساله بودم. قایق کوچکی برمی‌داشتم و یکه و تنها وسط آب‌گیری‌های کشاورزی که به زبان محلی «سَل» می‌گویند، می‌رفتم و در سکوت دل‌انگیز آب‌های آرام این آب‌گیر و در هم‌نشینی با نیلوفر آبی به تنهایی گریه می‌کردم و سرشک دیدگان خود را چون قطرات باران بر مصائب اهل‌بیت(ع) به‌خصوص رنج‌ها و مصیبت‌های خانم رقیه(س) دختر سه ساله اباعبدالله الحسین نثار می‌کردم و چون آرام می‌شدم به خانه باز می‌گشتم، بدون آن‌که کسی از این ماجرا با خبر باشد.»
 
  نشانههای فوقالعاده نبوغ در نوجوانی
مرحوم آیت‌الله واصف در مقدمه جلد هفتم دیوان خود، این چنین نوشته است: «به اقتضای سن و سال خودم که هنوز به سن بلوغ نرسیده بودم، شعر می‌سرودم. پدرم خرده مالک بود و باغ توتی داشت به‌نام «سید باغ» و چند تلمبار محل پرورش کرم نوغان ابریشم داشت و من اول و وسط و آخر هر ماه روزه می‌گرفتم و در آن زمان برای برگ‌گذاری جهت تغذیه کرم ابریشم به این باغ می‌رفتم و بعضی از اشعار را می‌سرودم و می‌گریستم و پدر و مادرم گاهی چشم‌های اشک‌آلود مرا می‌دیدند و ناراحت می‌شدند چه بسا از این‌که کسی از حالم باخبر نشود، لُتکا یا قایق کوچک چوبی متعلق به خانواده‌ام را بر می‌داشتم و در آب‌گیرها یا استخر محلی می‌رفتم و به بهانه تهیه هیزم با خیال راحت که دیگر کسی مرا نمی‌بیند، روی دکل لتکا نشسته برای مصائب اهل بیت(ع) شعر و مرثیه می‌گفتم و روزی دو سه بار گریه می‌کردم و اشعار خود را با آب دانه پلخوم (گیاهی خودرو که در آغاز بهار در گیلان به وفور دیده می‌شود) که از آن مرکب ساخته بودم، پاک‌نویس می‌کردم و اکنون که حدود پنجاه سال از آن دوران می‌گذرد، بعضی از آن دفاتر نزد من موجود است در این اواخر شعرهای بسیار می‌سرودم و حدوداً پنجاه ارجوزه و جزوه شعر از من به چاپ رسیده است. لیکن آن حالت اخلاص و بچه‌گانه‌ای که در کودکی و در عنفوان بلوغ در من بود، بعد از آن و حتی الان در من نیست و بسیاری از همان اشعار را که در کودکی و در اوایل بلوغ سرودم در جلد اول تا پنجم به اسم «دیوان واصف» به چاپ رسیده است.
 
  تحصیلات کلاسیک
آیت‌الله واصف تحصیلات جدید آن زمان را فراگرفت. شش سال تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به پایان رسانید و بعد به شهر لاهیجان رفت و در تنها دبیرستان این شهر به‌نام «ایرانشهر» ثبت‌نام کرد تا سال سوم دبیرستان تحصیل کرد و با زبان فرانسه و علوم شیمی، فیزیک و ریاضی آشنا شد؛ اما روح بلند و اندیشه والایش سیراب نمی‌گشت؛ گویا دوست می‌داشت که باز هم چون پرستوی سبک بال پرواز کند و به دوردست‌ها برود، تا از این ره‌گذر، ذهن جست و جوگر و وقادش را از جام معرفت والاتری سیراب نماید.
 
  هجرت به قم
وی در حالی که جوانی شانزده ساله بود در سال ۱۳۲۱ شمسی به اتفاق عالم جلیل‌القدر شیخ محمد صابری لاهیجانی از دوستان پدرش وارد حوزه علمیه قم شدند و در منزل ایشان، اتاقی به ایشان اختصاص داده شد. از همان آغاز طلبگی با تلاش و جدیت فوق العاده دروس حوزوی و کتاب‌های متداول آن عصر را به سرعت به پایان رساند، چنانکه خودش می‌گوید: « مقدمات را در همان سال اول نزد یکی از علما که راضی نیستم نامش برده شود تلمذ نمودم، ولی سال بعد همان استاد، سیوطی را نزد من تلمذ کرد.» سرعت و پیشرفت تحصیل‌شان سریع و بی‌وقفه بود و این موضوع را خود آن مرحوم به نظم درآورده است:
به تحصیل کردم پیاپی قیام                             مطول به زودی نمودم تمام
کشیدم به اعجاز طبع روان             به نظم جلی منطق و هم بیان
از آن حد گذشتم عجول آمدم                      به میدان فقه و اصول آمدم
 
  اساتید
اساتید دوره خارج فقه و اصول آن بزرگوار عبارتند از آیات عظام:
۱. سیدحسین طباطبایی بروجردی (متوفای ۱۳۸۰ ق)؛
۲. سیدمرتضی لنگرودی (متوفای ۱۳۸۳ ق)؛
۳. سیدروح الله موسوی خمینی (متوفای ۱۴۰۹ ق)؛
۴. سیدمحمد محقق داماد (متوفای ۱۳۸۸ ق)؛
۵. سیدشهاب الدین مرعشی نجفی (متوفای ۱۴۱۱ ق)؛
۶. سیدمحمدرضا موسوی گلپایگانی (متوفای ۱۴۱۵ ق)؛
۷. میرزا هاشم آملی (متوفای ۱۴۱۳ ق)؛
۸. شیخ محمد تقی بهجت گیلانی (متوفای ۱۴۳۰ ق)؛
۹. علامه سیدمحمد حسین طباطبایی (متوفای ۱۴۰۲ ق)؛
وی طبق سنت پسندیده حوزه‌های علمیه، همراه با تحصیل به تدریس علوم حوزوی اشتغال ورزید و توانست مبانی خود را استوار سازد و از برخی از اساتید یادشده اجازه اجتهاد بگیرد.
 
 فضایل و کمالات
وی دارای اوصاف و ویژگی‌های اخلاقی و علمی فراوانی بودند که برخی از آن‌ها عبارتند از:
۱. شیخ بهایی زمان
آیت‌الله واصف از نظر علمی مرد جامعی بود و در فقه، اصول، کلام،‌ تفسیر، رجال، تاریخ و... متبحر و صاحب نظر بود و در سایر علوم همانند شیمی و فیزیک ریاضی، هندسه، طب دارای معلومات وسیع و گسترده‌ای بودند. در ادبیات فارسی و عربی مهارت ویژه‌ای داشت. وی هیچ‌گاه از مطالعه،‌ تحقیق و تتبع و مذاکره علمی خسته نمی‌شد در سفر و حضر دست از نوشتن برنمی‌داشت. مطالعات ایشان منحصر به فقه و اصول یا تاریخ و کلام و... نبود بلکه مقید بود هر روز مجلات و روزنامه‌ها را هم مطالعه نمایند. او در بسیاری از علوم، نظری صائب داشت و دارای ابتکارات و نوآوری‌های علمی و ادبی زیادی بود. زیاد فکر می‌کرد و کمتر سخن می‌گفت. در ریزه کاری‌های علمی، استنباط‌های دقیق و ظریفی داشت. در سرودن اشعار و به نظم کشیدن موضوعات تخصصی صاحب مهارت کامل و سبک و روش مخصوص بودند که به واسطه همین اوصاف جامعیت ادبی و علمی، حضرت آیت‌الله‌العظمی سبحانی از او به شیخ بهایی زمان ما تعبیر کرده است.
۲. عشق به خاندان عصمت و طهارت
آیت‌الله واصف عشق و علاقه وصف‌ناپذیری به خاندان پیامبر(ص) داشت و فضایل و مناقب ائمه معصومین(ع) را در کتاب‌های مختلفی به صورت نظم و نثر نگاشت. او به هنگام سرودن اشعار و خواندن و شنیدن روضه برای اهل بیت(ع) منقلب می‌شد و سخت می‌گریست و لحظه‌ای از توسل به حضرات معصومین(ع) غافل نبود. او مردی ولایی بود و نسبت به خاندان پیامبر(ص) عشق و ارادت و تعصب خاصی داشت.
یکی از پسران ایشان درباره عشق زایدالوصف پدرش به امیرالمؤمنین(ع) می‌گوید: در سفر آلمان به همراه ایشان به مناسبت شب قدر به مسجد امام علی(ع) شهر هامبورگ رفتیم. سخنران آن مجلس که بعدها از شخصیت‌های رده بالای نظام شد در شب شهادت امیرالمؤمنین(ع) از آن حضرت یادی نکرد، که این امر سبب ناراحتی و اعتراض مرحوم والد ما شد و به سخنران اعتراض کرد و فرمود: چرا از از جدت امیرالمؤمنین(ع) یادی نکردی و سخن نگفتی؟ این هم از مظلومیت امیرالمؤمنین(ع) است که در شبی که متعلق به آن حضرت بوده، از ایشان یاد نشود.
۳. قدردانی از اساتید
برای اساتید بزرگوار خویش، کمال ادب و احترام و فروتنی خاصی را مبذول داشته است و درباره اوصاف و کمالات اخلاقی و علمی هر کدام از آنان اشعار سروده‌اند. او به امام راحل بسیار عشق می‌ورزید و در مورد شأن و جایگاه امام خمینی(قد) و مقام معظم رهبری در دیوان اشعارش، شعرهای فراوانی سروده‌اند که چاپ شده است. نمونه‌ای از اشعار عربی وی که به مناسبت ارتحال امام(قد) سروده‌اند بدین شرح است:
یا رحیلاً آیت الآیات عندالعارفین                   حجة فی‌العلم والاسلام کهف‌العالمین
یا قویماً قائداً لله فی اسلامنا                   کنت عندالدین والاسلام خیرالقائدین
یا زعیم الدین حقاً کنت خیرالعارفین                   قد رحلة الآباء عندالموقنین
یا امیناً مظهر الخلق النبی الهاشمی                   جئت للخلق اماما قائداً للحاربین
یا عظیماً عازماً لله فی امرالهدی                   کنت روح الله فی اعلاء امرالمسلمین
یا معینا لهفنا یغلی فیغلی عیننا                   انت عندالله فی جنب الامیرالمؤمنین
یا لهیفا لهفنا لله عندالتسلیة                   یا امام العصر فاقبل من عبیدالطالبین
۴. اخلاص در تبلیغ
واصف با معلومات گسترده و اشتغالات علمی، هیچ‌گاه تبلیغ و منبر و محراب را فراموش نکرد و بیشتر عمر تبلیغی را در روستای زادگاه خود به وعظ و ارشاد مردم سپری ساخت. وی تبلیغ دین و دفاع از حریم تشیع را مهم‌ترین رسالت خود می‌دانست؛ لذا در همان روزهای نخست ورود به قم و پس از اتمام جامع المقدمات، ملبس به لباس مقدس روحانیت شد. اندکی پس از پوشیدن لباس جهت تبلیغ دین در محرم سال ۱۳۲۲ شمسی به سوی وطن رهسپار شدند که خود این قصه منبر رفتن را به نظم کشیده است:
قم و مکه و طیبه در شرف            چو بیت‌المقدس بود یا نجف
غرض چون رسیدم به خاک وطن               نشستند اهل وطن پیش من
همه با سرور و همه با شعف         تو گفتی که من آمدم از نجف
بسی نوجوانان خورشید رو           بسی پیرمردان خوش بذله‌گو
بگفتند باید که مسجد رویم         به فرمان حق جمله ساجد شویم
 سپس سوی مسجد روان آمدیم  به محراب چون عالمان آمدیم
فریضه به پایان رسید آن زمان       به حمد خداوندگار جهان
یکی گفت منبر مهیا بود               به رتبه چو عرش معلا بود
نمایی تو گر التماسم قبول            بیا‌بی‌ تو اجر از خدا و رسول
به منبر برو با بدی جنگ کن       دمی نرم دل‌های چون سنگ کن
محمد که بر دین حق صاحب است            سر منبرش نعت او واجب است
علی را به نیکی دمی یاد کن         دل شیعیانش ز غم شاد کن
تو این دیده‌ها را بکن اشک‌بار    که ماییم بهر حسین(ع) سوگوار...
ایشان از سال ۱۳۲۲ شمسی تا پایان عمر هیچ سالی حتی در سال‌های بیماری و نقاهت اواخر عمرش رفتن به منبر را ترک نکردند، حتی بعضی از علما و بزرگان از روی محبت و دل‌سوزی به ایشان می‌گفتند: اکنون مناسب حال شما نیست که در روستا به منبر بروید. فضل و مقام علمی شما بالاتر از آن است که در روستا بر منبر رودید. در پاسخ می‌فرمود: «من معتقدم یک مجتهد باید برای سیدالشهدا منبر برود و روضه‌خوانی کند و خجالت نکشد.» ایشان تمام این مدت پنجاه و چند سال را به جز دو سه سالی که به اروپا، بوئین، میاندشت و دشت اصفهان برای تبلیغ رفتند، بقیه سال‌ها را در همان محل خود منبر می‌رفتند.
 
  خدمات اجتماعی و فرهنگی 
1.ساخت بیمارستان  حضرت ولیعصر(عج) و تخریب آن به دستور حکومت وقت
در اواخر دهه ۳۰ تمام مناطق اطراف زادگاه آیت‌الله آصف با جمعیتی بالغ بر ۳۰ هزار نفر فاقد یک درمانگاه بود. برای رفع مشکلات درمانی مردم، آیت‌الله واصف زمینی را در روستای فوشازده که مرکز روستاهای اطراف بود خریداری و کلنگ آن به زمین زده شد که این اقدام موجب خرسندی مردم منطقه شد. کار ساخت در زمان حیات آیت‌الله بروجردی آغاز گردید ارسال نامه‌های تشویق آمیز مراجع و بزرگان قم باعث تسریع در کار ساخت و کمک و مساعدت مردم و خیرین گردید. متن نامه‌های آیات عظام سیدمحمدرضا گلپایگانی، سیدشهاب الدین  مرعشی نجفی، سیدمرتضی لنگرودی، میرزا‌هاشم آملی مبنی بر استفاده از سهم امام(ع) در این کار خیر در اسناد و اوراق وی موجود است. احداث بیمارستان در این منطقه محروم موجب  ناراحتی رژیم پهلوی گردید، اما در زمان حیات آیت‌الله بروجردی رژیم قدرت هیچ گونه واکنش و مقابله‌ای را نداشت. اما بعد از ارتحال آیت‌الله بروجردی و در زمان مبارزات روحانیت به رهبری حضرت امام راحل در تاریخ ۱۰/ ۵ /۱۳۴۳ شمسی این بیمارستان به دستور استاندار گیلان و سایر مقامات رده بالای رژیم مصادره و ساختمان آن به کلی تخریب گردید. این کار فضاحت بار رژیم منحوس پهلوی موجب ناراحتی و نارضایتی گسترده مردم منطقه گردید و رژیم به جهت جلوگیری از واکنش مردم در یک اقدام عجولانه در همان مکان درمانگاهی به نام درمانگاه شاهنشاه آریامهر احداث نمود. هدف رژیم طاغوت از این تخریب، کاستن قدرت و محبوبیت روحانیت در نزد مردم بود. خصوصاً آن آنکه این اقدام رژیم مصادف با مبارزات مردم و روحانیت به رهبری حضرت امام راحل بوده است.
۲. تأسیس چاپخانه اسلام
آیت‌الله واصف در سال ۱۳3۷ شمسی چاپ‌خانه‌ای را در قم به‌نام دارالنشر اسلامی تأسیس کرد که یکی از چند چاپخانه مهم قم به شمار می‌رفت. او بدین وسیله توانست آثار اسلامی و کتاب‌های ارزشمند بزرگان دینی و علمی را چاپ و منتشر سازد. چاپ‌خانه مذکور در طول سال‌های نهضت اسلامی حضرت امام راحل(قد) با وجود مراقبت و نظارت شدید دستگاه امنیتی ساواک در چاپ و نشر اعلامیه‌های حضرت امام و سایر بزرگان انقلابی موفق عمل کرد. شدت سخت‌گیری ساواک به حدی بود که ایشان خدمت حضرت امام رسید و اظهار داشت: «برای چاپ اعلامیه خیلی در فشار هستیم، وظیفه من چیست؟» حضرت امام پاسخ می‌دهند: «من راضی نیستم که شما آقایان خودتان را به خاطر من به زحمت بیندازید.» این جمله امام عزم و اراده او را استوار ساخت که تا پایان مبارزات امام به چاپ و توزیع اعلامیه‌ها ادامه دهد. فرزند ایشان در این باره می‌گوید: همواره عوامل ساواک و شهربانی تحت عناوین مختلف به چاپ‌خانه می‌آمدند و به صورت مستمر اوضاع را کنترل می‌کردند. ما کاملاً می‌دانستیم که خریدن کتاب و سؤال از قیمت و... بهانه‌ای است تا بدین وسیله از ما حرف بکشند؛ لذا ما هم کاملاً مراقب بودیم. روزی یکی از عوامل رژیم به‌عنوان این‌که از شهرستان برای خریدن کتاب آمده، از موضوعات مختلف سخن ‌گفت تا بتواند به اطلاعات مورد نظر خود که همان چاپ اعلامیه‌های نهضت اسلامی امام خمینی(ره) و سایر شخصیت‌های انقلابی و طرفدار امام بود، دست یابد که ناگهان صدای بی‌سیم وی شنیده شد. او چنان از این اتفاق خجالت‌زده شد که وقتی به ما نگاه کرد تمام سر و گردن وی قرمز شده بود و با شرمندگی از چاپ‌خانه خارج شد پس از این اتفاق هرگز به سراغ‌مان نیامدند.
۳. نماینده آیتاللهالعظمی گلپایگانی(قد) در آلمان
وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به‌عنوان نماینده آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی به اروپا رفتند و در شهر فرانکفورت آلمان ساکن شدند. پاسخ‌گویی به نیازهای علمی و معنوی و دینی مسلمانان به‌ویژه ایرانیان آن سامان را برعهده گرفت، جلسات هفتگی تبلیغ معارف دینی که با روضه‌خوانی همراه بود سبب شد تا ایرانیان و مسلمانان از شهرها و کشورهای مجاور هر هفته با اشتیاق فراوان در این جلسات شرکت کنند. ایشان به خاطر تسلط بر علوم روز و برخورداری از جاذبه‌های اخلاقی و اجتماعی مورد توجه خاص مردم مسلمان آن سامان بود به‌طوری که در جلسات هفتگی و غیر آن مسلمانان از کشورهای بلژیک، سوئیس و فرانسه به محضر ایشان می‌رسیدند و هر هفته بر تعداد ملاقات‌کنندگان افزوده می‌شد، ایشان می‌خواست مسجدی در فرانکفورت بسازد؛ زیرا فرانکفورت دروازه ورود ایرانیان به اروپا بود. برای این منظور ایرانیان کوشش فراوان کردند در این راستا، شهرداری فرانکفورت هم در ظاهر روی خوش نشان می‌داد، ولی در باطن برای ساخت مسجد در مرکز شهر کارشکنی می‌کرد و زمین‌های خارج از شهر را معرفی می‌کرد، در نتیجه این کار علمی نشد.
 
  رحلت
این عالم ربانی بعد از عمری مجاهدت علمی و فرهنگی و دینی در سن 70سالگی، در روز چهارشنبه ۲ آبان ۱۳۷۵ شمسی برابر با ۱۰ جمادی‌الثانی ۱۴۱۷ قمری دارفانی را وداع گفت. پیکر پاکش بعد از اقامه نماز توسط حضرت آیت‌الله‌العظمی بهجت(قد) در قبرستان ابوحسین قم به خاک سپرده شد.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه