عطر یار - شماره 864
کی میآیی؟
محمدجواد غفورزاده
ای فاطمه را شمیم! کی میآیی؟
جان بخشتر از نسیم! کی میآیی؟
«یَابنَ الشُّهُبِ الثاقِبَه» کی میتابی؟
«یَابنَ النَّبَاءِ العَظیم» کی میآیی؟
یزدان، که تو را ولایت مطلق داد
بازار محبّت تو را رونق داد
نور تو نوید «زَهَقَ الباطل» بود
مِهر تو به دل مژده «جاءَ الحَق» داد
ای ناله به جایی نرسیدن تا کی؟
وز باغ حضور، گل نچیدن تا کی؟
آه ای گل سرخِ مانده در خیمه سبز
دیدن همه را، تو را ندیدن تا کی؟
یک عدّه تو را، کمال مطلق خواندند
یک قوم تو را قول موثّق خواندند
آنان که به عدل عشق میورزیدند
«اللّهمَّ اَقِم بِهِ الحَق» خواندند
ای «صُبحِ اِذا تَنَفَّس»، ای یار، بیا
ای نور، تو پایانِ شب تار، بیا
از خیمه سبز خویش، با پرچم سرخ
در هیأت آخرین علمدار، بیا
شوق تو به باغ لاله، جان خواهد داد
عطرِ تو به گلها، هَیَجان خواهد داد
فردا که در آفاق بپیچد نورت
تکبیر تو، کعبه را تکان خواهد داد